راز دلم رو گفتمنازی مثل ارتش هیتلر
همونقدر کشنده همونقدم نامرد
مسکنی مثل مورفین
همونقدر آرامش بخش همونقدر اعتیاد آور
اینو جواب شنفتم😁😁😁
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!راز دلم رو گفتمنازی مثل ارتش هیتلر
همونقدر کشنده همونقدم نامرد
مسکنی مثل مورفین
همونقدر آرامش بخش همونقدر اعتیاد آور
من در تب و تاب توام خانه خراب توامراز دلم رو گفتم
اینو جواب شنفتم😁😁😁
مرحم حال دلم باش طبیب ماهر منهوامو نداشتی هوایی شدم
قرار نبود؛ چشمای من، خیس بشهمن در تب و تاب توام خانه خراب توام
من منه دیوانه ی عاشق
ای تو سر و سامان من نیمه ی پنهان من
جان تو و جان یه عاشق ...!♡
نفر بعدی با (ق)
یه حال عجیبی با تو میپیچه تو تنموقتی که دلتنگی زیاد دلت فقط اونو میخواد
وقتی هواشو میکنی آروم میگیری
وقتی دلت تنگه براش اونم دلش تنگه برات
وقتی صداشو میشنوی آروم میگیری
منو جمع کنیه حال عجیبی با تو میپیچه تو تنم
تو مال منی حرف بزن باهام دست بکش رو سرم
نگین قلبمی واسه دلم مرهمیمنو جمع کن
بین این آدمکا خسته شدم غصه مو کم کن
منو جمع کن اگه تو تاریکی موندم تو واسم شمعو روشن کن
رفت قلبم ضعف کردم واسه خندت عشقم بس که شیرینینگین قلبمی واسه دلم مرهمی
فاصله ازم نشه دور
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک