- Mar
- 10,552
- 27,231
- مدالها
- 9
چه خون چکان ورقی شد چکامه های دلم
که شرحه شرحه سرودم فقط برای دلم
شده است رشک گلستان از آن زمان که به مهر
گشوده ای به بهشتت دَرِ سرای دلم
توئی که سنگ صبوری، توئی که غمخواری
بمیرمت که نشستی چنین به پای دلم
به جرم آنکه ز تابم تپیده ای شب و روز
درون سی*ن*ه نشاندم تو را به جای دلم
من آن پیمبر عشقم، خلیل سحر حلال
شکسته ام همه بتها ، توئی خدای دلم
که شرحه شرحه سرودم فقط برای دلم
شده است رشک گلستان از آن زمان که به مهر
گشوده ای به بهشتت دَرِ سرای دلم
توئی که سنگ صبوری، توئی که غمخواری
بمیرمت که نشستی چنین به پای دلم
به جرم آنکه ز تابم تپیده ای شب و روز
درون سی*ن*ه نشاندم تو را به جای دلم
من آن پیمبر عشقم، خلیل سحر حلال
شکسته ام همه بتها ، توئی خدای دلم