جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار بهرام احدی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام بهرام احدی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,021 بازدید, 85 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع بهرام احدی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
چه خون چکان ورقی شد چکامه های دلم
که شرحه شرحه سرودم فقط برای دلم


شده است رشک گلستان از آن زمان که به مهر
گشوده ای به بهشتت دَرِ سرای دلم


توئی که سنگ صبوری، توئی که غمخواری
بمیرمت که نشستی چنین به پای دلم

به جرم آنکه ز تابم تپیده ای شب و روز
درون سی*ن*ه نشاندم تو را به جای دلم

من آن پیمبر عشقم، خلیل سحر حلال
شکسته ام همه بتها ، توئی خدای دلم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
خواست تقسیم کند صورت تنهایی را
درد دل کرد برای خودش و آئینه
تازه فهمید که عمریست خطا رفته دلش
گریه ها کرد به جای خودش و آئینه

اشک جاری شد و از چشمش ریخت
چشم خونین شد و تصویر گسست
دل ترک خورد و فرو ریخت ز چشم
بغض سنگین شد و آئینه شکست

تکه تکه دل و آئینه گره خورد به هم
لخته ی خون شد و هر ثانیه صد بار شکست
گرد خود دید از آئینه هزاران ماهی
دلشان در دل آن برکه ی تکرار شکست


مرگ را در همه ی آینه ها دید به چشم
خط به خط ، صفحه به صفحه دل آواره ی مرد
زرد و پژمرده ز تقویم جدا شد برگی
خنجری ساخت برای دل صد پاره ی مرد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
چنان که پیکر خورشید در شرر پیچد
شرار تیر مرا در حریر پر پیچد

شقایقی که ندارد به جز زبان سکوت
چگونه نسخه ی این داغ شعله ور پیچد

برای آنکه گذارد سری به ساحل تو
رواست موج رها ، شال بر کمر پیچد

شب و نسیم و ستاره به رهگذر ماندند
که بوی زلف تو در کوچه ی سحر پیچد

ز گریه ریخت به دستم هزار چشمه ی اشک
مگر که زلف تو را با نگاه تر پیچد

ز شهر سی*ن*ه مگر عزم کوی یار کند
به هر تپش دل من بقچه ی سفر پیچد

رواست اینکه سرِ خامه نذر تیغ کنم
مباد آنکه ز فرمان عشق سر پیچد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
تا چشم به چشمش شدم آن ماهپری را
آموخته ام شیوه ی صاحب نظری را

از شعر کلاهیست مرا سبز تر از سرو
از سر ننهم افسر این بی ثمری را

ای سنگ گران خاک شوی بشکنی ای تیر
تا من نخورم غصّه ی بی بال و پری را

در غربت چاه است چرا یوسف معنا ؟
وین گرمی بازار چرا بی هنری را ؟

دنبال بهارم چو پرستوی مهاجر
خو کرده ام آوارگی و دربه دری را
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
ای لبت داروی خماریِ من
مرهم زخمهای کاریِ من

باز با بوسه بی قرارم کن
ماه شبهای بی قراریِ من

در صبوری تو کوه احساسی
شانه ی اشک آبشاریِ من

عهد عالم گسست و بسته ی توست
قلب از خویش و خود فراری ِ من


کودکی ، شاعری و مجنونی
نگذرد فصل نی سواری ِ من
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
کوه خم شد، آسمان آتش گرفت
مهر خون شد ، تا مگر کاری کند
شبنم چشم هزاران لاله زار
خشک شد تا گل عزاداری کند


بی گمان مادر وصیّت کرده بود
مونس تنهایی بابا شود
چون شقایقهای دشت نینوا
راوی ِ داغ برادر ها شود

اشکها در چشمش آتش بود و رفت
خون حق را آبرو داری کند
پیکر پژمرده ی اسلام را
با کلام حق، پرستاری کند



شیر زن تا اینکه بر منبر نشست
خار چشم ی مرجانه شد
تا بماند لعن و نفرین بر یزید
خطبه ی زینب چنان افسانه شد


بی گمان فخر دو عالم میشود
فارغ از اندیشه های برد و باخت
همچو زینب هر کسی در این زمان
آن امام راستینش را شناخت
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
تا چشم به چشمش شدم آن ماهپری را
آموخته ام شیوه ی صاحب نظری را

از شعر کلاهیست مرا سبز تر از سرو
پائیز کجا گیردم این بی ثمری را

ای سنگ دلت خون شود ای تیر بسوزی
تا چند خورم غصّه ی بی بال و پری را

در چاه اسیر است اگر یوسف شعرم
در شهر خریدند همه بی هنری را

در سوگ بهاریست پرستوی امیدم
خو کرده ام آوارگی و دربه دری را
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
تا گل لبخند وا کردی، دلم را ریختی
چل ستون پیکرم را بی محابا ریختی

دیدمت آنروز با تن پوشی از رنگین کمان
رد شدی از چار باغ و رنگ گل را ریختی

باز برگشتی و گلها غرق در چشمت شدند
آب و رنگ چار باغت روی گلها ریختی

شور بر پا کرد زلفت،بید ها مجنون شدند
هر چناری را به کف شوق تمنا ریختی

گرد تو میدان دل رقصید و شد نقش جهان
صد ترک برداشت این دل ، عشوه ای تا ریختی

صد سپاهان سوخت در آشوب گیسوی سیاه
لشگر تاتار را در شهر یکجا ریختی

سایه سایه تا کلیسا ، در پیت افتاد دل
بو کشیدم عطر نازی را که هر جا ریختی

هر نفس سلول سلولم خمارت بود و تو
مستی دریای چشمت را به جلفا ریختی

چشم های آبیت میخواست از من بگذرد
اخم کردی طرح یک پل روی دریا ریختی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
لایق افسانه ی این مرد شیدا نیستی

من که مجنونم همیشه، گرچه لیلا نیستی


خواب میدیدم سرم این بار روی شانه ایست
حیف چون کابوسی و تعبیر رویا نیستی




 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
فریاد شراب در سبو میشکند
بغضی است که مینای گلو میشکند

با ما سخن سخت مگو سنگین دل
آئینه ی دل ز گفتگو میشکند


 
بالا پایین