- Jun
- 2,111
- 39,324
- مدالها
- 3
یکآن با این حرف چراغی در ذهن قادری روشن شد و نگاهش به شاخهی رز روی داشبورد دوخته شد و آرام گفت:
- کار خودشه.
- چیزی گفتی ندا؟
قادری یکدفعه خود را جمعوجور کرد.
- چی؟
- گفتم چیزی گفتی؟
-ها؟... نه!... یعنی ممنونم زنگ زدی، بعداً میبینمت، خداحافظ.
تلفن را سریع قطع کرد و نگاهی به ترافیکی انداخت که قصد باز شدن نداشت و دوباره سعی کرد، تماسی بگیرد.
- قبر خودتو کندی فتاحی، کاری میکنم محمدی با اردنگی از آموزشگاه بندازتت بیرون، حالا ببین.
گوشی را کنار گوشش گذاشت.
- سلام خانممحمدی!
- سلام قادریجان طوری شده؟
- خانممحمدی من قبلاً هم بهتون گفتم جای دبیر مرد داخل آموزشگاه دخترانه نیست، گفتم ولی شما گوش نکردید.
محمدی کلافه نفسی بیرون داد، نمیدانست قادری چه پدرکشتگی با فتاحی دارد؟
- باز دوباره آقای فتاحی؟ الان چی شده دیگه؟
- این آقا وقاحت رو به نهایت رسونده.
- چطور مگه؟ چیکار کرده؟
- کار خودشه.
- چیزی گفتی ندا؟
قادری یکدفعه خود را جمعوجور کرد.
- چی؟
- گفتم چیزی گفتی؟
-ها؟... نه!... یعنی ممنونم زنگ زدی، بعداً میبینمت، خداحافظ.
تلفن را سریع قطع کرد و نگاهی به ترافیکی انداخت که قصد باز شدن نداشت و دوباره سعی کرد، تماسی بگیرد.
- قبر خودتو کندی فتاحی، کاری میکنم محمدی با اردنگی از آموزشگاه بندازتت بیرون، حالا ببین.
گوشی را کنار گوشش گذاشت.
- سلام خانممحمدی!
- سلام قادریجان طوری شده؟
- خانممحمدی من قبلاً هم بهتون گفتم جای دبیر مرد داخل آموزشگاه دخترانه نیست، گفتم ولی شما گوش نکردید.
محمدی کلافه نفسی بیرون داد، نمیدانست قادری چه پدرکشتگی با فتاحی دارد؟
- باز دوباره آقای فتاحی؟ الان چی شده دیگه؟
- این آقا وقاحت رو به نهایت رسونده.
- چطور مگه؟ چیکار کرده؟
آخرین ویرایش توسط مدیر: