- Sep
- 2,133
- 5,317
- مدالها
- 2
پشت میز وایساده بود و داشت وسایل مشتری حساب میکرد، متوجه من شد نگاهم کرد.
پریا: سلام خوبی؟
- مرسی
رفتم روی یکی از صندلیها مغازه نشستم،
مغازه کوچیک جم و جوری بود، سه، چهار تا میز بود که روشون پر از وسایل آرایشی بود، روی میز هم دو تا آینه بود و یک صندلی پشت میز اصلی و دو تا صندلی کنار در مغازه بود.
وقتی مشتری رفت پریا اومد طرفم،
پریا: چه خبر کجا بودی تیپ رسمی زدی؟
- پریا تو آلزایمر داری!؟ دیروز که بهت گفتم میرم تا قرار داد ببندم.
پریا: وای! چقدر من گیج هستم اصلاً یادم رفت حالا چی شد قرار داد بستید؟
- اره برای شیش ماه، وای نمیدونی همون کسی که میخوام مترجمش بشم چقدر گند اخلاق هست.
پریا: حالا درک می کنی وقتی بهت میگفتم صاحب مغازه اینجا چقدر گند اخلاق هست تو میگفتی عیب نداره عادت میکنی.
یکدفعه در باز شد، پرهام اومد داخل متوجه من نشده بود.
پرهام: پریا ظهر شد زود باش مغازه ببند باید بریم کار دارم.
بله ایشون هم دوست بنده که باهاش قرار داشتم هست. مغازه پرهام کنار مغازه پریا هست، لباس فروشی دارد. پرهام قد بلند و هیکل ورزشکاری داشت، اما از قیافه شانس نیورده بود. چشم قهوهای کم رنگ معمولی با مژهها بلند و لب قلوهای ابرو پرپشت، دماغ نسبتاً کوچیک، حالا نظر من وگرنه مشتریهای دخترش براش بال بال میزنن، من پرهام رو فقط برای خوشگذرونی میخوام وگرنه از پرهام خوشم نمیاد خیلی پیله هست، به زور پریا باهاش دوست شدم. انگار پرهام متوجه من شد،
پرهام: اِ! آیسان تو کی اومدی مگه قرار نشد بیای کافی شاپی که آدرسش رو گفتم؟
- اومدم پریا ببینم، بعد بیام سر قرار با تو که انگار تو هم نرفتی!
پرهام: خواستم الان بیام حالا عیب نداره بعد با هم میریم.
پریا که خواست جواب سوال اول پرهام بده.
پریا: آخه پرهام کجا این موقع، تازه ساعت 10:45 بیا آیسان هم اومد دیگه چه عجلهای داری؟
پرهام: من که بهت گفتم امروز زود میرم.
پریا: سلام خوبی؟
- مرسی
رفتم روی یکی از صندلیها مغازه نشستم،
مغازه کوچیک جم و جوری بود، سه، چهار تا میز بود که روشون پر از وسایل آرایشی بود، روی میز هم دو تا آینه بود و یک صندلی پشت میز اصلی و دو تا صندلی کنار در مغازه بود.
وقتی مشتری رفت پریا اومد طرفم،
پریا: چه خبر کجا بودی تیپ رسمی زدی؟
- پریا تو آلزایمر داری!؟ دیروز که بهت گفتم میرم تا قرار داد ببندم.
پریا: وای! چقدر من گیج هستم اصلاً یادم رفت حالا چی شد قرار داد بستید؟
- اره برای شیش ماه، وای نمیدونی همون کسی که میخوام مترجمش بشم چقدر گند اخلاق هست.
پریا: حالا درک می کنی وقتی بهت میگفتم صاحب مغازه اینجا چقدر گند اخلاق هست تو میگفتی عیب نداره عادت میکنی.
یکدفعه در باز شد، پرهام اومد داخل متوجه من نشده بود.
پرهام: پریا ظهر شد زود باش مغازه ببند باید بریم کار دارم.
بله ایشون هم دوست بنده که باهاش قرار داشتم هست. مغازه پرهام کنار مغازه پریا هست، لباس فروشی دارد. پرهام قد بلند و هیکل ورزشکاری داشت، اما از قیافه شانس نیورده بود. چشم قهوهای کم رنگ معمولی با مژهها بلند و لب قلوهای ابرو پرپشت، دماغ نسبتاً کوچیک، حالا نظر من وگرنه مشتریهای دخترش براش بال بال میزنن، من پرهام رو فقط برای خوشگذرونی میخوام وگرنه از پرهام خوشم نمیاد خیلی پیله هست، به زور پریا باهاش دوست شدم. انگار پرهام متوجه من شد،
پرهام: اِ! آیسان تو کی اومدی مگه قرار نشد بیای کافی شاپی که آدرسش رو گفتم؟
- اومدم پریا ببینم، بعد بیام سر قرار با تو که انگار تو هم نرفتی!
پرهام: خواستم الان بیام حالا عیب نداره بعد با هم میریم.
پریا که خواست جواب سوال اول پرهام بده.
پریا: آخه پرهام کجا این موقع، تازه ساعت 10:45 بیا آیسان هم اومد دیگه چه عجلهای داری؟
پرهام: من که بهت گفتم امروز زود میرم.
آخرین ویرایش: