- Sep
- 2,133
- 5,317
- مدالها
- 2
جعبه رو توی پلاستیک گذاشتم تا خواستم برم برش دارم،
من هیچ وقت کیف با خودم جایی نمیبردم چون کیف خوشم نمیاد همیشه میذارم توی جیبم یا اگر جیب نداشتم کیف پولی خیلی کوچولو دست میگیرم.
گارسن سفارشها آورد و گذاشت روی میز و رفت.
چنگال برداشتم و از کیک بستنی یک تیکه کندم و خوردم.
پرهام لیوان قهوه گذاشت روی میز، دستهاش رو درهم قفل کرد، به من خیره شد و گفت:
- میشه یک سوال بپرسم؟
سوالی بهش نگاه کردم
- بپرس.
پرهام: میگن دختری خوش اخلاق و شوخ هستی امّا چرا تا به من میرسه اخم میکنی؟
- من با همه شوخی نمیکنم با هرک.س که برام اهمیت داره شوخی میکنم.
مشخص بود پرهام خیلی ناراحت شده.
پرهام: من برات مهم نیستم؟
جوابی بهش ندادم، اون داره به من خ*یانت میکنه پس نمیخوام وابستش بشم.
خودم دیدم با دینا بود! به خاطر همین از دینا خوشم نمیاد. از همون پارسال که با پرهام آشنا شدم پرهام از دینا خوشش اومد و با دینا به من خ*یانت میکرد و میکنه.
بعضی مواقع انقدر از خودم عصبانی میشم چرا هر دفعه گول حرفاش میخورم و باور میکنم واقعاً قصدش ازدواج هست.
دلیل اینکه باهاش موندم فقط به خاطر، این هست که میگه قصدش ازدواج هست و التماسهاش که نمیدونم وقتی از اول از دینا خوشش اومد چرا میخواست با من باشه.
با گذاشتن دست پرهام روی دستهام از توی فکر اومدم بیرون، دستم و از زیر دستش بیرون کشیدم و برای اینکه از دستش راحت بشم رو کردم بهش و گفتم:
- من برم دستشویی.
سرش رو به نشونه باشه بالا و پایین کرد، از روی صندلی بلند شدم و به طرف دستشویی رفتم.
دستم پر آب کردم و ریختم روی صورتم، اون به من داره خ*یانت میکنه باید در هر فرصتی که بشه ازش جدا بشم تا بیشتر وابستش نشم.
با دستمال صورتم خشک کردم، از دستشویی اومدم بیرون... .
من هیچ وقت کیف با خودم جایی نمیبردم چون کیف خوشم نمیاد همیشه میذارم توی جیبم یا اگر جیب نداشتم کیف پولی خیلی کوچولو دست میگیرم.
گارسن سفارشها آورد و گذاشت روی میز و رفت.
چنگال برداشتم و از کیک بستنی یک تیکه کندم و خوردم.
پرهام لیوان قهوه گذاشت روی میز، دستهاش رو درهم قفل کرد، به من خیره شد و گفت:
- میشه یک سوال بپرسم؟
سوالی بهش نگاه کردم
- بپرس.
پرهام: میگن دختری خوش اخلاق و شوخ هستی امّا چرا تا به من میرسه اخم میکنی؟
- من با همه شوخی نمیکنم با هرک.س که برام اهمیت داره شوخی میکنم.
مشخص بود پرهام خیلی ناراحت شده.
پرهام: من برات مهم نیستم؟
جوابی بهش ندادم، اون داره به من خ*یانت میکنه پس نمیخوام وابستش بشم.
خودم دیدم با دینا بود! به خاطر همین از دینا خوشم نمیاد. از همون پارسال که با پرهام آشنا شدم پرهام از دینا خوشش اومد و با دینا به من خ*یانت میکرد و میکنه.
بعضی مواقع انقدر از خودم عصبانی میشم چرا هر دفعه گول حرفاش میخورم و باور میکنم واقعاً قصدش ازدواج هست.
دلیل اینکه باهاش موندم فقط به خاطر، این هست که میگه قصدش ازدواج هست و التماسهاش که نمیدونم وقتی از اول از دینا خوشش اومد چرا میخواست با من باشه.
با گذاشتن دست پرهام روی دستهام از توی فکر اومدم بیرون، دستم و از زیر دستش بیرون کشیدم و برای اینکه از دستش راحت بشم رو کردم بهش و گفتم:
- من برم دستشویی.
سرش رو به نشونه باشه بالا و پایین کرد، از روی صندلی بلند شدم و به طرف دستشویی رفتم.
دستم پر آب کردم و ریختم روی صورتم، اون به من داره خ*یانت میکنه باید در هر فرصتی که بشه ازش جدا بشم تا بیشتر وابستش نشم.
با دستمال صورتم خشک کردم، از دستشویی اومدم بیرون... .
آخرین ویرایش: