جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مشاعره بیایید حرف دلمان را با مشاعره بیان کنیم

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط اولدوز با نام بیایید حرف دلمان را با مشاعره بیان کنیم ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 7,176 بازدید, 254 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع بیایید حرف دلمان را با مشاعره بیان کنیم
نویسنده موضوع اولدوز
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط amir mohamad

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
پرپرواز ندارم

اما

دلی دارم و حسرت درناها

و به هنگامی که مرغان مهاجر

در دریاچه ی ماهتاب

پارو می کشند

خوشا رها کردن و رفتن

خوابی دیگر

به مردابی دیگر

خوشا ماندابی دیگر

به ساحلی دیگر

به دریایی دیگر

خوشا پر کشیدن

خوشا رهایی

خوشا اگر نه رها زیستن

مردن به رهایی!

آه

این پرنده

در این قفس تنگ

نمی خواند.
 

پایان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Sep
2,291
14,390
مدال‌ها
2
دریچه‌ای ز بهشتش به روی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی

جهان شب است و تو خورشید عالم آرایی
صباح مقبل آن کز درش تو بازآیی
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد

پیش هر بیگانه گویم راز خود
آشنارویی مرا دیوانه کرد

ای مسلمانان به فریادم رسید
طفل هندویی مرا دیوانه کرد

میزنم خود را به آتش بی‌دریغ
آتشین خویی مرا دیوانه کرد

از حرم لبیک‌گویان میروم
جذبه کویی مرا دیوانه کرد

واقف از میخانه و مسجد نیم
چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد
 

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,765
46,793
مدال‌ها
7
در دلم بود که بی‌دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
گفتم به ره ببینم و دامن بگیرمش
کای رشک آفتاب جمال منیر تو

شهری بر آتش غم هجران بسوختی
اول منم به قید محبت اسیر تو

انعام کن به گوشهٔ چشم ارادتی
تا بندهٔ تو باشم و منت پذیر تو

صاحبدلی به تربیتم گفت زینهار
غوغا مکن که دوست ندارد نفیر تو

شاهد منجمست چه حاجت به شرح حال
در وی نگاه کن که بداند ضمیر تو
 

پایان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Sep
2,291
14,390
مدال‌ها
2
ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
نفس ما قربان توست و رخت ما یغمای تو

ما سراپای تو را ای سروتن چون جان خویش
دوست می‌داریم و گر سر می‌رود در پای تو
 

hananh_z

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
156
4,242
مدال‌ها
2
بالا پایین