- Aug
- 406
- 731
- مدالها
- 2
من که با این حرفاش جا خوردم و یاد اون روز افتادم گفتم بهش: داداش چرا با خط خودت نمیزنگی من نمیخوام روی این دختره وا شه فکر کنه خبریه.
حسام: نه داداش چرا روش وا شه من دارم میمیرم تو فکر چی هسی خدایی بعدش من مطمئنم همتا الهام گفته اونم جوابمو نده بده گوشیتو یه زنگ بزنم.
با اکراه گوشیمو دادم بهش دم اخرم بهش گفتم: داداش بیخیال شو اون دختره خودش میزنگه.
به حرفم توجهی نکردو به الهام زنگ زد چند ثانیه بعد اون جواب داد باهم احوال پرسی کردنو بعد لا جنس همون اولمگفت این گوشی محمده تو دلم گفتم لعنتی حداقل نمیگفتی گوشی کیه پدر صلواتی ذهنم کلا از حرفاشون پرید اخر حرفاشون حواسم جا اومد که حسام عجز ناله میکرد که دیگه اصلا خطشم عوض میکنه هر روزم گوشیشو میاره دم مدرسه همتا تا چک کنه از حرفاش خندم گرفته بود بازم آدم یعنی تا این حدم مگه دچار ضعف و منت کشی میشه
حسام: نه داداش چرا روش وا شه من دارم میمیرم تو فکر چی هسی خدایی بعدش من مطمئنم همتا الهام گفته اونم جوابمو نده بده گوشیتو یه زنگ بزنم.
با اکراه گوشیمو دادم بهش دم اخرم بهش گفتم: داداش بیخیال شو اون دختره خودش میزنگه.
به حرفم توجهی نکردو به الهام زنگ زد چند ثانیه بعد اون جواب داد باهم احوال پرسی کردنو بعد لا جنس همون اولمگفت این گوشی محمده تو دلم گفتم لعنتی حداقل نمیگفتی گوشی کیه پدر صلواتی ذهنم کلا از حرفاشون پرید اخر حرفاشون حواسم جا اومد که حسام عجز ناله میکرد که دیگه اصلا خطشم عوض میکنه هر روزم گوشیشو میاره دم مدرسه همتا تا چک کنه از حرفاش خندم گرفته بود بازم آدم یعنی تا این حدم مگه دچار ضعف و منت کشی میشه
آخرین ویرایش توسط مدیر: