فایل شده بی‌قراری‎های‌ شبانه اثر سانی خطر

[زمرد]

کد دلنوشته: ۰۰۸۲​

دلنوشته:بی قراری های شبانه​

اثر:سانی خطر
ژانر: عاشقانه
ناظر: @elham_faraji
کپیست
: @;as
خلاصه:
امان از این بی‌قراری‌های شبانه، نه می‌دانی دردت چیست نه نمی‌دانی بی‌قراری‌ات این وسط چه می‌گوید!
فقط می‌دانی دلت یک آغوش پر از آرامش را طلب می‌کند!

 

[ILLUSION]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته ]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته ]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ تاپیک درخواست تگ دلنوشته ]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[ تاپیک درخواست جلد ]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[ تاپیک اعلام پایان دلنوشته ]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[ سوالات و مشکلات دلنویسان ]

با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡

 

[زمرد]

هرچه بر سرم می‌آید دلیلَش تو هستی!
چه خواهی و چه نخواهی شب‌هایم به یاد تو است!
چه بروی چه نروی خاطراتم به نام تو است!

 

[زمرد]

می‌خواهم بگویم!
انصاف نیست!
فریادم را می‌شنوی و سکوت می‌کنی!
از دوزخ نمی‌ترسم؛ اما چه‌کار کنم که دلم از تاریکی بدون تو می‌ترسد!​

 

[زمرد]

ای بانوی سیاه پوش...!
چقدر خسته‌ام ز ثانیه‌های تکراری... .
دلم هوایت را می‌طلبد.
قلبم نوایت را...!
حرف‌های ناگفته‌ی شبانه‌ام...!
یا که حکایت دیرینه‌ی تنهایی‌ام،
آخرین یادگاری‌‌ من، بی‌قراری شبانه‌ است... .

 

[زمرد]

اگر نمی‌دانی بدان!
زندگی‌ام را با تو شروع کردم و با تو تمام می‌کنم!
یاورت هستم و یاورت می‌مانم!
کوچیکت هستم و دلدارت می‌‌مانم!
هر شب به یادتم در شب‌هایی که نفس‌های تو نیست!

 

[زمرد]

خودم را در این تاریکی سایه‌دار پنهان می‌کنم‌.
حسم به تو را نمی‌شود پنهان کرد تا ابد جریان دارد.
حسی که روشنایی روزم را به تاریکی محض می‌سپارد.
چه گویم؟
که نگاهت برایم کافیست تا نوری بر این تاریکی لرزآورم شود.

 

[زمرد]

دلتنگی نه با ریختن برگ‌های پاییز فرو می‌ریزد... .
نه با ابری که آماده‌ی گریه است... .
دلتنگی وقتی فرو می‌ریزد که تو شبم را ستاره باران کنی و آغوشی که من را در دریای خودش غرق می‌کند!
آن موقع‌ است که حس می‌کنم دلتنگی‌ام فرو می‌ریزد... .

 

[زمرد]

بی‌قرارم دَر هوایت روز و شب.
اشتیاقِ دل این وسط چه گوید.
زِ نگاه تو نخواهم روز و شب.
خاطراتت زِ کنج دیوارند هنوز!

 

[زمرد]

چه می‌تواند غم‌انگیز‌تر از این جمله باشد؟
تب می‌کند. مُرتب می‌کند دریای دلواپسم را!
خاک می‌کنم یادگار شبانه‌ام را!
از یاد می‌برم دلهره‌های سی*ن*ه سوخته‌ام را!