فایل شده [تو تمام منی] اثر«اسماء براتیان کاربر انجمن رمان بوک»
- نویسنده موضوع Dijor
- تاریخ شروع
اطلاعات موضوع
(بعد او)
نپرسید در چه حال
که من حالی ندارم!
نپرسید در کجایم
هیچ نیستم و هیچ، جایی ندارد!
نگویید از غم و اندوه
که من شاهِ غمانم!
نپرسید از منطق و عقل
که من بعد او منطق ندارم
نپرسید کجا‌ست او که بی‌تابش شدی
که او زیر خروارها خاک، نامی ندارد
چه خوب که فرشته‌ي من بی‌گناه است
حداقل می‌دانم در آنجا آرام است.
نپرسید در چه حال
که من حالی ندارم!
نپرسید در کجایم
هیچ نیستم و هیچ، جایی ندارد!
نگویید از غم و اندوه
که من شاهِ غمانم!
نپرسید از منطق و عقل
که من بعد او منطق ندارم
نپرسید کجا‌ست او که بی‌تابش شدی
که او زیر خروارها خاک، نامی ندارد
چه خوب که فرشته‌ي من بی‌گناه است
حداقل می‌دانم در آنجا آرام است.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
(تو تمام منی)
خدایا ای موفی بندگان
که عظیم‌تر از هر عظیمی
که بخشنده‌تر از هر بخشنده‌ای
که دانا‌تر از هر دانایی
که عزیز‌تر از هر عزیزی
هزاران صفت زیبا داری
هر کدام بر زبان آیند شیرین‌اند، آری
خدایا تو آنی که در پیمانش وفادار‌ست
تو آنی که بسنده‌ای برای تمام من
تو آنی که پناهی جز تو نیست
ای تمام من نظر کن بر من
تا که من فریاد کنان در قبله‌ات گویم:
تو تمام منی و منم نیم‌ِ کوچکی!
خدایا ای موفی بندگان
که عظیم‌تر از هر عظیمی
که بخشنده‌تر از هر بخشنده‌ای
که دانا‌تر از هر دانایی
که عزیز‌تر از هر عزیزی
هزاران صفت زیبا داری
هر کدام بر زبان آیند شیرین‌اند، آری
خدایا تو آنی که در پیمانش وفادار‌ست
تو آنی که بسنده‌ای برای تمام من
تو آنی که پناهی جز تو نیست
ای تمام من نظر کن بر من
تا که من فریاد کنان در قبله‌ات گویم:
تو تمام منی و منم نیم‌ِ کوچکی!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
(به هنگام)
به هنگام سحر یاد کنم ز تو
به هنگام آمدن خورشید یاد کنم ز تو
به هنگام طلوعِ آفتاب یاد کنم ز تو
به هنگام سختی یاد کنم ز تو
به هنگام شبِ آرزوها یاد کنم ز تو
و چه خوب اگر به هنگام خوشی یاد کنم ز تو.
به هنگام سحر یاد کنم ز تو
به هنگام آمدن خورشید یاد کنم ز تو
به هنگام طلوعِ آفتاب یاد کنم ز تو
به هنگام سختی یاد کنم ز تو
به هنگام شبِ آرزوها یاد کنم ز تو
و چه خوب اگر به هنگام خوشی یاد کنم ز تو.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
(به راستی)
به راستی تو قلبم را احاطه کردی
دلم را از لحظه اول یار خود کردی
یاد داشتم هر وقت که بخواهم هستی
هر وقت که خسته شدم هستی
یاد دارم بخشنده بودی همیشه
یادم نیاور روزی که یادم رفت هستی همیشه
به‌درستی که انسان جایزالخطاست
و خدا بخشاینده و تعالی‌ست
وگرنه حساب ما از خوبان جداست.
به راستی تو قلبم را احاطه کردی
دلم را از لحظه اول یار خود کردی
یاد داشتم هر وقت که بخواهم هستی
هر وقت که خسته شدم هستی
یاد دارم بخشنده بودی همیشه
یادم نیاور روزی که یادم رفت هستی همیشه
به‌درستی که انسان جایزالخطاست
و خدا بخشاینده و تعالی‌ست
وگرنه حساب ما از خوبان جداست.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
(حاکم تویی)
چای داغ و قاصدکِ آرزو
لحظه‌ای آرامش و طبیعت راستگو
صدای بلبل و تماشای شاپرک
نفسِ صبحگاهی و نشیمن‌گاهی برای من
قلب خسته‌ای که با بودنت آرام گرفت
پاهای خسته‌ای که بر روی حساب تو جان گرفت
دفاع از خود نکنم تا قاضی تویی
حکم کن ای حاکم من که آرامشم تویی.
چای داغ و قاصدکِ آرزو
لحظه‌ای آرامش و طبیعت راستگو
صدای بلبل و تماشای شاپرک
نفسِ صبحگاهی و نشیمن‌گاهی برای من
قلب خسته‌ای که با بودنت آرام گرفت
پاهای خسته‌ای که بر روی حساب تو جان گرفت
دفاع از خود نکنم تا قاضی تویی
حکم کن ای حاکم من که آرامشم تویی.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
