جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار حاجب شیرازی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط DELARAM با نام حاجب شیرازی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 713 بازدید, 50 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع حاجب شیرازی
نویسنده موضوع DELARAM
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DELARAM
موضوع نویسنده

DELARAM

سطح
7
 
⦋نویسنده ادبی انجمن⦌
نویسنده ادبی انجمن
Dec
2,542
19,714
مدال‌ها
17
هر گنه غیر ازجفا و ظلم و کین بخشیدنی است
آنکه از یک آه بخشد صد گناه آمد گذشت

من پناه و پشت خوبانم به معنی در جهان
تا نپندارد کسی پشت و پناه آمد گذشت

با حریف عشق نر دیدم سر بر تافت عقل
دعوی جان باختن کردم گواه آمد گذشت

رفت صبح روشن وصل و شب تاریک هجر
آن سپید با زلف سیاه آمد گذشت

یوسفان مصر معنی را بشیر، از ما بگو
آنکه بخشد جاه و عزت قعر چاه آمد گذشت

داد مظلومان بخواهد «حاجب » از ظالم بحکم
تا بگویند اهل صورت دادخواه آمد گذشت
 
موضوع نویسنده

DELARAM

سطح
7
 
⦋نویسنده ادبی انجمن⦌
نویسنده ادبی انجمن
Dec
2,542
19,714
مدال‌ها
17
عاشق جانانه از جان بگذرد

جان کند قربان جانان بگذرد

دین و ایمان چیست در سودای عشق

عشقباز، از دین و ایمان بگذرد

دردمند عشق کی خواهد طبیب

از علاج درد و درمان بگذرد

زین بساط دهر از یک تندباد

همچنان موری سلیمان بگذرد

ک.س نخواهد ماند باقی جز خدا

چون گدا یکروز سلطان بگذرد

چون سکندر، از فراق دوستان

خضر نیز از آب حیوان بگذرد
 
موضوع نویسنده

DELARAM

سطح
7
 
⦋نویسنده ادبی انجمن⦌
نویسنده ادبی انجمن
Dec
2,542
19,714
مدال‌ها
17
دار، را عیسی گهی رفتی فراز

گه ز داری پور عمران بگذرد

کفر و ایمان صلح کردند و گذشت

کافر است آنکو، به کفران بگذرد

نیست ک.س انسان پرست و حق پسند

کز بتی بر شکل انسان بگذرد

ظالم ار، سندان بود مظلوم را

تیر آه از سخت سندان بگذرد

ملک ویران، نوجوانان غرق خون

این ستم بر آل سامان بگذرد

شعله آه از جگر سر بر کشید

سیل اشک از دل به دامان بگذرد

هر دهی آباد از دهقان شود

ده خراب افتد چو دهقان بگذرد
 
موضوع نویسنده

DELARAM

سطح
7
 
⦋نویسنده ادبی انجمن⦌
نویسنده ادبی انجمن
Dec
2,542
19,714
مدال‌ها
17
عمر عزم بی‌وفایی می‌کند

روز و شب مشق جدایی می‌کند

می‌گریزد عقل از میدان عشق

باز، در ما، خودستایی می‌کند

مسـ*ـت و مخمور است زاهد روز و شب

باز عرض خودستایی می‌کند

هرکه در مسجد رود بیند به چشم

کور و روی رهنمایی می‌کند

درگه پیر مغان می‌بوس از آنک

شاه در این در گدایی می‌کند

این دلیری بین که آن زیبا صنم

از جهانی دلربایی می‌کند
 
موضوع نویسنده

DELARAM

سطح
7
 
⦋نویسنده ادبی انجمن⦌
نویسنده ادبی انجمن
Dec
2,542
19,714
مدال‌ها
17
بنده پیر خرابات از غلو

بر همه عالم خدایی می‌کند

دیو، را مشروطه چون برداشت بند

چون سلیمان خودستایی می‌کند

طفلک نادان نارس را ببین

دعوی علم رسایی می‌کند

عشوه دنیا مخر کاین نوعروس

زود ترک آشنایی می‌کند

هست پست افتاده پس ماندگان

ادعای پیشوایی می‌کند

دشمن بدخواه و بی‌کردار ما

پای نه بر چرخ کان دهقان پیر

بره و گاوت فدایی می‌کند

طبع «حاجب» بحر و فلکش فکرت است

خوب فهمش ناخدایی می‌کند
 
موضوع نویسنده

DELARAM

سطح
7
 
⦋نویسنده ادبی انجمن⦌
نویسنده ادبی انجمن
Dec
2,542
19,714
مدال‌ها
17
خورشید معرفت زد سر بر ز مشرق دل

تا کی به خواب نازی یا ایهاالمزمل

ای عشق این چه سوداست کز یک کرشمه تو

در زیر تیغ بوسد مقتول دست قاتل

در مکتب حقیقت داند ادیب عشقش

جاهل اگر نخواند سرمشق پیر کامل

کشتی تن شکستیم از ناخدا برستیم

ما غرق بحر عشقیم ای خفتگان ساحل

از قید و بند ما را ای مدعی مترسان

پیریم در محافل شیریم در سلاسل

خورشید و ماه با هم تابند این عجب نیست

گویا نهاده جانان آئینه در مقابل

هر ک.س بدین نمط گفت شعر ملیح و دلکش

از «حاجبش » بگوئید لله در قائل
 
موضوع نویسنده

DELARAM

سطح
7
 
⦋نویسنده ادبی انجمن⦌
نویسنده ادبی انجمن
Dec
2,542
19,714
مدال‌ها
17
نسیم صبح به عالم زمن سلام رسان

پس از سلام تو این بهترین پیام رسان

به بزم مردم دانا چو بگذری زنهار

تو این پیام به خوبان زخاص و عام رسان

بگو که فصل بهار است و جشن جمشید است

بگوش جمله پیامم به احترام رسان

اگر که مفتی شهرت خم و سبو بشکست

بحکم شهنه عدلش به انتقام رسان

مقام فقر بسی برتر از مقامات است

بسعی و جهد تو خود را در این مقام رسان

شهان به قدرت و حشمت به خویش می بالند

تو خود زفقر و قناعت به احتشام رسان
 
موضوع نویسنده

DELARAM

سطح
7
 
⦋نویسنده ادبی انجمن⦌
نویسنده ادبی انجمن
Dec
2,542
19,714
مدال‌ها
17
بیا نسیم سحر چون تو روح قدس منی

به طاق ابروی مردان ز من سلام رسان

به کوه و دشت چو خود مشکبار می گذری

تواین غزل به غزالان خوش خرام رسان

رسد بیان و فصاحت به اهتمام ولی

کنون تو نامه خود رابه اختتام رسان

اثر به صحبت خامان و ناتمامان نیست

تو این کلام بهر پخته و تمام رسان

سلام معنی خیر و سلامت است بلی

زمن سلام به هر سالم همام رسان

زماه عارض او شامها به صبح رسید

ز‌ زلف تیره خود صبحها به شام رسان

امام رسته ز، هر قید و تارک دنیاست

تو این حدیث به مأموم و بر امام رسان

ز «حاجب » این غزل نغز و این عطیه خاص

بگوش اهل حقیقت به اهتمام رسان
 
موضوع نویسنده

DELARAM

سطح
7
 
⦋نویسنده ادبی انجمن⦌
نویسنده ادبی انجمن
Dec
2,542
19,714
مدال‌ها
17
ما خرابات نشینان همه همرنگ همیم

در نهان عین وجودیم و به ظاهر عدمیم

کارفرمای بلاعزل قضا و قدریم

راه پیمای بیابان حدوث و قدمیم

بسر مرده دلان و به ره گمشدگان

خضر فرخ قدم و عیسی فرخنده دمیم

کو سکندر چه شد آئینه کجا جم کو جام؟

ما، هم آئینه اسکندر، و هم جام جمیم

واقف سر وجودیم و به گیتی سمریم

عالم علم علیمیم و به عالم علمیم

گر گدائیم و فقیریم و پریشان و حقیر

منبع جود و عطا بحر سخا و کرمیم

حاجب » آسا دو سه جام از می توحید زدیم

زانکه درویش نکوکیش همایون رقمیم

 
موضوع نویسنده

DELARAM

سطح
7
 
⦋نویسنده ادبی انجمن⦌
نویسنده ادبی انجمن
Dec
2,542
19,714
مدال‌ها
17
قبله آزادگان ابروی جانان است و بس

فتنه آخر زمان آن چشم فتان است و بس

دختر رزصد مسیح از یک شکم بی شوی زاد

تا نگویند این هنر با دخت عمران است و بس

نیست در جن و ملک سودای عشق و ذوق طبع

این دو خصلت در جهان مخصوص انسان است و بس

ای که در شق القمر انکار داری هان ببین

سر او اندر خم ابروی جانان است و بس

مصحف روی تو را هر ک.س که یک آیت بخواند

اولین توصیف او آیات قرآن است و بس

دردمندان غمت را میل درمان هیچ نیست

هر چه آید از ما تو را عین درمان است و بس

«حاجب » این زیبا غزل برخوان به بزم عارفان

تا نگویند این فصاحت خاص حسان است و بس
 
بالا پایین