- Sep
- 73
- 115
- مدالها
- 2
#پارت_57
بعد آوردن چایی قرارداد یه دور خوندم به گفته ی شاهد باید قیمت ببرم بالا
اخمی کردم ورقه رو پرت کردم روی میز تکیه دادم به صندلی
- کمه
شاهین با این حرفم خنده ای کرد
- آی امان از شاهد که می دونه کی رو بفرسته پیشم
دندون قرچه ای کردم
- دویست میلیارد نقد
لبخندی زدم بعد امضا کردن قرارداد از اونجا زدم بیرون سوار ون شدم که با شنیدن صدایی که رو به خوشحالی میزد حرصی دسته کیفم فشار دادم
- عالی بود
جیغی کشیدم که راننده با تعجب نگاهم کرد شنود داخل گوش ام در آوردم پنجره باز کردم،پرت کردم بیرون با برخورد هوا به صورتم آروم نفس عمیقی کشیدم
- خانم رسیدیم
سری تکون دادم پیاده شدم که دم در شاهد دیدم دستاش گذاشته بود داخل جیبش منتظر نگاهم میکرد
پوزخندی زدم با قدمای بلند از کنارش رد شدم
- وایسا
بی توجه بهش از پله ها بالا رفتم داخل اتاقم شدم خواستم درو ببندم که در با شدت باز شد خورد به دیوار صدای بلندی سر داد یه قدم رفتم عقب که با خونسردی اومد جلو
- چرا همکاری نمیکنی؟
- چون من مثل تو عوضی نیستم
- مطمئنی!
سکوت کردم نه عوضی نبود،بود؟!
هر قدم که شاهد به سمت من می اومد من دو قدم عقب میرفتم،با صدای شهرزاد دوتامونم وایسادیم
- اینجا چه خبره؟
- بهم میگه عوضی
با تعجب به شاهد نگاه کردم
- راست میگه روشنا؟
شاهد با ابرویی که بالا رفته بود نگاهم کرد
- نه خیر اصلا هم اینطور نیست
- شهرزاد برو بیرون و درو هم ببند
شهرزاد نگاهی به دوتامون کرد سری تکون دادم که مواظبم رفت و درو هم بست...
- چرا همکاری نمی کنی ؟!
- چون علاقه ای به این کثافت کاریات ندارم
- مجبوری
- نیستم
- هوم،به چی علاقه داری؟
با تعجب نگاهش کردم خنثی بود،لعنتی!
یاد مامان افتادم که گفت به چی علاقه داری منم گفتم
- دوست دارم آدم بد های دنیا دستگیر کنم
به خودم اومدم دیدم دارم بلند فکر می کنم
شاهد با این حرفم یکهو رنگ نگاهش عوض شد
- تو خیلی پاکی!
بهت زده نگاهش کردم که پشت به من برگشت خواست بره گفتم
- من برای تو اینجام
وایساد که صدای پر از آرومش رو شنیدم
- میتونی بری از الان دیگه آزادی
جان این پفیوز چی گفت با خوشحالی جیغی کشیدم که شهرزاد دیدم که دم در نگران نگاهم می کرد پریدم بغلش داد زدم
- من دیگه آزادم شهرزاد باورت میشه!
شهرزاد خوشحال لبخندی زد با هم خوشحالی کردیم
داشتم وسایلم با شهرزاد جمع میکردم،باورم نمیشد داشتم برمیگشتم در زده شد
- بیا تو
بعد آوردن چایی قرارداد یه دور خوندم به گفته ی شاهد باید قیمت ببرم بالا
اخمی کردم ورقه رو پرت کردم روی میز تکیه دادم به صندلی
- کمه
شاهین با این حرفم خنده ای کرد
- آی امان از شاهد که می دونه کی رو بفرسته پیشم
دندون قرچه ای کردم
- دویست میلیارد نقد
لبخندی زدم بعد امضا کردن قرارداد از اونجا زدم بیرون سوار ون شدم که با شنیدن صدایی که رو به خوشحالی میزد حرصی دسته کیفم فشار دادم
- عالی بود
جیغی کشیدم که راننده با تعجب نگاهم کرد شنود داخل گوش ام در آوردم پنجره باز کردم،پرت کردم بیرون با برخورد هوا به صورتم آروم نفس عمیقی کشیدم
- خانم رسیدیم
سری تکون دادم پیاده شدم که دم در شاهد دیدم دستاش گذاشته بود داخل جیبش منتظر نگاهم میکرد
پوزخندی زدم با قدمای بلند از کنارش رد شدم
- وایسا
بی توجه بهش از پله ها بالا رفتم داخل اتاقم شدم خواستم درو ببندم که در با شدت باز شد خورد به دیوار صدای بلندی سر داد یه قدم رفتم عقب که با خونسردی اومد جلو
- چرا همکاری نمیکنی؟
- چون من مثل تو عوضی نیستم
- مطمئنی!
سکوت کردم نه عوضی نبود،بود؟!
هر قدم که شاهد به سمت من می اومد من دو قدم عقب میرفتم،با صدای شهرزاد دوتامونم وایسادیم
- اینجا چه خبره؟
- بهم میگه عوضی
با تعجب به شاهد نگاه کردم
- راست میگه روشنا؟
شاهد با ابرویی که بالا رفته بود نگاهم کرد
- نه خیر اصلا هم اینطور نیست
- شهرزاد برو بیرون و درو هم ببند
شهرزاد نگاهی به دوتامون کرد سری تکون دادم که مواظبم رفت و درو هم بست...
- چرا همکاری نمی کنی ؟!
- چون علاقه ای به این کثافت کاریات ندارم
- مجبوری
- نیستم
- هوم،به چی علاقه داری؟
با تعجب نگاهش کردم خنثی بود،لعنتی!
یاد مامان افتادم که گفت به چی علاقه داری منم گفتم
- دوست دارم آدم بد های دنیا دستگیر کنم
به خودم اومدم دیدم دارم بلند فکر می کنم
شاهد با این حرفم یکهو رنگ نگاهش عوض شد
- تو خیلی پاکی!
بهت زده نگاهش کردم که پشت به من برگشت خواست بره گفتم
- من برای تو اینجام
وایساد که صدای پر از آرومش رو شنیدم
- میتونی بری از الان دیگه آزادی
جان این پفیوز چی گفت با خوشحالی جیغی کشیدم که شهرزاد دیدم که دم در نگران نگاهم می کرد پریدم بغلش داد زدم
- من دیگه آزادم شهرزاد باورت میشه!
شهرزاد خوشحال لبخندی زد با هم خوشحالی کردیم
داشتم وسایلم با شهرزاد جمع میکردم،باورم نمیشد داشتم برمیگشتم در زده شد
- بیا تو