مشاعره حرف "ج"

[amir mohamad]

جان نثار یار کردن خاک را زر کردن است
قطره ناچیز را دریای گوهر کردن است
خوابگاه مرگ را هموار بر خود ساختن
در زمان زندگی از خاک بستر کردن است

 

[پایان]

جان از لطافت بدنش تازه می‌شود

دل از حلاوت سخنش تازه می‌شود

 

[Tara Motlagh]

جان فشان و راه کوب و راد زی و مرد باش
تا شوی باقی چو دامن بر فشانی زین دمن

 

[پایان]

جانا مران رخش جفا بر خاکساران بیش از این

زاری ببین خواری مکن با بردباران بیش از این

 

[leylii]

جوگندمی از داغ غمش تار به تاریم
در حسرت پیراهن او پود به پودیم

 

[پایان]

جلوهٔ آن حور پیکر خونم از دل ریخته

بندهٔ آن صانعم کان پیکر از گل ریخته

 

[amir mohamad]

جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند

غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در المند

 

[پایان]

جوهر مرا یاری نکرد
شعر تو پایانی نداشت
عشق من و تو عاقبت
جوهر جداسازی بکرد

 

[Tara Motlagh]

جز گریه مبارک نَبُود مجلس ما را...
در بزمِ مصیبت‌زدگان خنده شُگون نیست

 

[ill_mah]

جبرئیلم پر زد از بامم به بام دیگری
یار غارم رفته در بیت‌الحرام دیگری...

بر سر گلدسته اش تورات میخوانند آه
مسجدی دارم به نام خود به کام دیگری!

دست هایت مرتع انگور های نوبر است
چون حلال من نشد،باشد حرام دیگری!!