- Jul
- 624
- 10,167
- مدالها
- 2
کاش میشد رفت جایی که هیچکس نبینتت که هیچکس صدات رو نشنوه تا بتونی گریه کنی،تا بتونی تموم درداتو داد بکشی و کسی نباشه که بهت چپ چپ نگاه کنه.ایکاش بشه!
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!کاش میشد رفت جایی که هیچکس نبینتت که هیچکس صدات رو نشنوه تا بتونی گریه کنی،تا بتونی تموم درداتو داد بکشی و کسی نباشه که بهت چپ چپ نگاه کنه.ایکاش بشه!
کاش میشد دور شد...کاش میشد رفت جایی که هیچکس نبینتت که هیچکس صدات رو نشنوه تا بتونی گریه کنی،تا بتونی تموم درداتو داد بکشی و کسی نباشه که بهت چپ چپ نگاه کنه.
منم دلم تنگ شده واسه روزای بچگی که با هر بهونه میزدم زیر گریه و همه آرومم میکردن.دلم گریه با صدای بلند میخواهد..
حسرت این نوجوانی و جوانی نکردنمون رو میخوریمبچه بودیم و بچگی نکردیم!زود بزرگ شدیم
کاش میشد رفت!کاش میشد دور شد...
از این خونه و آدماش، از این کوچه و خیابونها، از این شهر شلوغ پر از آدم که دردت رو نمیفهمند و مسخرهات میکنند؛ کاش میشد که دور شد..
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک