جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده {حزین} اثر •نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط Ciel با نام {حزین} اثر •نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,101 بازدید, 40 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع {حزین} اثر •نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع Ciel
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Ciel
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

میان دل‌آشوبه‌هایم آمدی و میان قلبم، ماندگار شدی.
میان تب و تاب زندگی‌ام آمدی و در اعماق ذهنم، با اندوهم سازگار شدی.
میان شب‌های بی‌ماهم آمدی و مهتابِ تابناکم شدی.
برای ماندنت در روزگارم، دل که نه
من جان می‌دهم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
زیبا سرشتم، زیبا بزیست که زندگانی روزی دل‌هایمان را به‌هم پیوند خواهد زد.
در پَس هر طلوع یک غروب است و در پَس هر غروب، یک طلوع درخشان.
من می‌خواهم تو آن غروبی باشی که مرا به‌سوی روشنی می‌برد.
در آسمان لاجوردی صبح و آسمان سیه رنگ شب، خورشید می‌آید و ماه می‌آید.
بگویم تو برایم قمری یا هور؟
نه... بگذار بگویم تو برایم یک کهکشانی... !


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
از بام بلند عشق، میان تباهی افتادم.
من در قعر این تاریکی ترسانم و تو در بطن عشقِ دیگری، خوشحال.
این رسمِ زمانه، عادلانه نیست...
بنگر من بی‌تو دستانم خالی‌ست، دلم تهی‌ست و دیگر اثری ز تو در این خانه هم پیدا نیست.
 
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
کاش همان زمانی که رهسپار شدی و رفتی...
یادگاری‌هایت را نیز باخود می‌بردی.
من با شمیم نشسته‌ی بابونه‌‌ی وجودت، روی لباسم چه کنم؟
من با آن‌همه خاطره، با تصوّر آن نگاه نیلی رنگت چه‌کنم؟
من با این من، با این آدم بی‌منطق چه‌کنم؟



 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

از دیوار مخروب دلم یک شاخه گل یاس، روییده است.
نمی‌دانم آن شاخه را بچینم و بسازم دیوار دلم را! یا بماند شاخه و بگیرد جان ز تنم را؟
یاسم... تو ماندی میان دلِ بی‌تابم و بنگر
آوار شد خشت‌به‌خشت این مخروبه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

عجیب است!
عشق همانند بال یک پرنده است.
گاه میان یورش دردها می‌شکند و گاه
میان اَبرهای پنبه‌ای آسمان، بر فراز نیلِ نیلگون می‌رقصد.
بال‌های من شکسته بود، دیگر نای پرواز نداشت.
زمانی که مرهم دستانت، روی بال‌هایم نشست...
تازه من معنای پرواز را فهمیدم.
 
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

خسته از جنونم و خسته ز دلدادگی‌.
گاه، دل بی‌تابم هوایت را می‌کند و گاه دیوانگی‌ام، مُهر جنون می‌زند بر پیشانی‌ام.
خواستنت یک مِهر الهی بود و تو، لایق این حس نبودی.
رویایت در سرم یک دنیا بود، تو حتی لایق این رویا هم نبودی.

 
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

از تو نخواستم همانند فرهاد برایم، بیستون بتراشی.
از تو نخواستم به‌سان مجنون، دیوانه‌ی لیلی باشی.
از تو نخواستم همانند افسانه‌ها عاشقم باشی.
من از تو، فقط خودت را خواستم.
مِهر و عطوفت قلبت را که به من بدهی گویی، برایم هزاران بیستون تراشیدی.
 
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
در سری که عشق نباشد، میلی به پرواز نیست.
در دلی که نور نباشد، میلی به قدم برداشتن روی طاق مهتاب نیست.
تن و جانم اگر بیمار باشد، هیچ مرهمی جزء دیده‌ی دل‌فریبِ یار نیست.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
تا دردی آشکار شد، نام تو در ذهنم نقش بست.
تا قلبی دردناک تپید، تو به یادم آمدی.
تا دلی تنگ شد، تو در اعماق جانم خالی بودی.
ای دلم تهی ز تو
فنجان وجودم را با عطر تنت پُر کن.
 
بالا پایین