- Mar
- 10,552
- 27,243
- مدالها
- 9
سخت،در انديشه ي اين بي بهاري مانده ام
باغبان درپيش و من در شرمساري مانده ام
شادي ام با ديگران است و غمم سهم خودم،
باغ انگورم كه در دردِ خماري مانده ام
من همان زخمم كه بر جانِِِِ درختانِِ كهن،
از ملاقات تبرها،يادگاري مانده ام
نوشدارويي نمي بينم دواي درد خويش،
همچنان در دشت با صدزخم كاري مانده ام
مي شمارم بخت هاي نا مراد خويش را
مثل بيداران،به كارِشب شماري مانده ام
برنمي خيزند مرداني كه برمي خاستند،
جاده ي فتحم،به درد بي غباري مانده ام
گرچه از اسب اوفتادم ، پيش چشم دوستان،
همچنان بر اصل خود،با استواري مانده ام
باغبان درپيش و من در شرمساري مانده ام
شادي ام با ديگران است و غمم سهم خودم،
باغ انگورم كه در دردِ خماري مانده ام
من همان زخمم كه بر جانِِِِ درختانِِ كهن،
از ملاقات تبرها،يادگاري مانده ام
نوشدارويي نمي بينم دواي درد خويش،
همچنان در دشت با صدزخم كاري مانده ام
مي شمارم بخت هاي نا مراد خويش را
مثل بيداران،به كارِشب شماري مانده ام
برنمي خيزند مرداني كه برمي خاستند،
جاده ي فتحم،به درد بي غباري مانده ام
گرچه از اسب اوفتادم ، پيش چشم دوستان،
همچنان بر اصل خود،با استواري مانده ام