جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار حسین منزوی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Awen با نام حسین منزوی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,153 بازدید, 110 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع حسین منزوی
نویسنده موضوع Awen
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد
می شد بدانم این که خط سرنوشت من
از دفتر کدام شب تیره وام شد ؟
اول دلم فراق تو را سرسری گرفت
وان زخم کوچک دلم آخر جذام شد؛
 

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود
 

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
بی هیچ نام
می آیی
اما تمام نام های جهان باتوست
وقت غروب نامت
دلتنگی ست
وقتی شبانه چون روحی عریان می آیی
نام تو وسوسه است
زیر درخت سیب نامت
حواست
و چون به ناگزیر
با اولین نفس که سحر می زند
می گریزی
نام گریزناکت
رویاست…
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
چون تو، موجی بی‏قرار ای عشق در عالم نبود
هفت دریا پیش طوفان تو جز شبنم نبود

از قلم‌فرسایی تقدیر، بر لوح وجود
نامت آن روزی رقم می‌‏خورد، کاین عالم نبود
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو‎
شب، خوشه‌چینِ خلوت تو با خدای تو‎

ای چشم آسمان و زمین مانده خیره‌وار‎
بر شور و جذبه‌های تو در سجده‌های تو‎

ای دیدن قتال غم‌انگیز کربلا‎
حُزنِ همیشه ساخته از ماجرای تو‎

یک روز بود واقعۀ کربلا، بلی‎
یک عمر وقفه داشت ولی کربلای تو‎

ای وارثِ پیمبر و حیدر که اَختران‎
بر آفتاب فخر کنند از ولای تو‎

محراب را به وقت مناجات تو، همه‎
افتاده لرزه‌ها به تن از های‌های تو‎

ای یک نیای تو به نَسَب، مفخر عرب‎
وی محور عجم به حَسَب یک نیای تو‎

ای زینت تمامی پرهیزیان به زهد‎
وی زیور تمام دعاها، دعای تو‎

در مدح تو، ترانۀ توحید سر دهد‎
هرچند نیست زمزمۀ من، سزای تو‎
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
بین هجوم این‌همه تصویر رنگ‌رنگ
تنها نگاه توست که در قاب می‌زنم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
مژگان به هم بزن كه بپاشی جهانِ من
كوبی زمینِ من، به سرِ آسمان من

درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک دردِ ماندگار! بلایت به جانِ من

می‌سوزم از تبی كه دماسنجِ عشق را
از هُرمِ خود گداخته زیرِ زبانِ من

تشخیصِ دردِ من به دلِ خود حواله كن
آه ای طبیبِ دردفروشِ جوانِ من!

نبضِ مرا بگیر و ببر نامِ خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگانِ من

گفتی: غریبِ شهرِ منی، این چه غربت است؟
كاین شهر از تو می‌شنود داستانِ من

خاكستری است شهرِ من آری و من در آن
آن مجمری كه آتشِ زرتشت از آنِ من

زین پیش اگر كه نصفِ جهان بود، بعد از این
با تو شود تمامِ جهان اصفهان من!
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
وَ کلْمه بود و جهان در مسیر تکوین بود
وَ دوست داشتن آن کلْمه‌ی نخستین بود

وَ عشق، روشنی کائنات بود و هنوز
چراغ‌های کواکب، تمام پایین بود

‏□

خدا امانت خود را به آدمی بخشید
که بارِ عشق برای فرشته سنگین بود

وَ زندگانی و مرگ آمدند و گفته نشد
کز این دو، حادثه‌ی اوّلی کدامین بود

اگر نبود، به جز پیش پا نمی‌دیدیم
همیشه عشق، همان دیده‌ی جهان‌بین بود

به عشق از غم و شادی کسی نمی‌گیرد
که هرچه کرد، پسندیده و به آیین بود

اگر که عشق نمی‌بود، داستان حیات
چگونه قابل توجیه و شرح و تبیین بود؟

وَ آمدیم که عاشق شویم و درگذریم
که راز زندگی و مرگ آدمی، این بود...
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
زان باده پُر کن ساغرم کز وی سحر سر می‌زند
خورشید در خم‌خانه‌اش هر صبح ساغر می‌زند


از چند و چونم وارهان با جرعه‌ای آتش‌ فشان
ز آبی که آتش بی‌امان در خشک و در تر می‌زند


بختم به سودای تنت ره می‌زند سوی منت
تا آورد در گردنت دستی که به سر می‌زند


تصویر آن شیرین دهن خود برنمی‌تابد سخن
هست این قدر کز عشق‌من طرحی به دفتر می‌زند


من شاعرم خوش می‌زنم از عشق و از مستی رقم
اما به چشمانت قسم چشم‌تو خوش‌تر می‌زند


من می‌شناسم پنجه را این تک‌نواز آشنا
عشق است هر چند این نوا با ساز دیگر می‌زند


ای عشق ازآن مشرق درآ روشن کن این ظلمت‌ سرا
که‌این شب جدا از تو مرا بر دیده خنجر می‌زند


یک جرعه زین می نوش کن وز های و هو خاموش کن
عشق است اینک گوش کن انگشت بر در می زند
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ای که همه نگاهِ من ،
خورده گره به روی تو

تا نرود نفس زِ تن،
پا نکشم زِ کوی تو...!
 
بالا پایین