جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار حسین وصال پور

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام حسین وصال پور ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,605 بازدید, 100 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع حسین وصال پور
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
صبر کن، قصه دنیا به سر خواهد رفت
جان هم از مهلکه غم به در خواهد رفت

آنچنانی که تو امروز به خود پایبندی
روز فردا همه ات سمت قدر خواهد رفت

ساکن جبهه امنی که جهان را چسبید
فارغ از خود به ملاقات خطر خواهد رفت

گوش کن تا که بخوانم غزلی بر حالت
کاین تمنای غزل هم به هدر خواهد رفت

حالت این است که امشب اگر خوش حالی
خود ندانی که چه هنگام سحر خواهد رفت

آب باران که از اعماق فضا می افتد
زیر خاک گلی آخر به ثمر خواهد رفت

سیبی از شاخه تکاندیم و به زیر افتادیم
سر یک شاخه چه بر روز بشر خواهد رفت...

مثل گرگی که چشمش به خون می افتد
مرگ دنبال تو تا عمق اثر خواهد رفت ..
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
این همه گفتیم تنهاییم ک.س باور نکرد
جز تنهایی مان هیچ ک.س با ما سرنکرد

زندگی آزار طولانی و دردی ساکت است
انچه با ما کرد دنیا مرگ در آخر نکرد....

ما مجازاتیم کز سمت دوعالم وعده شد
آنچنان سوختیم این دنیا که در محشر نکرد

باغبان از روی دلسوزی نمی کارد گلی
آنچه کرد با این گلستان هیچ طغیان گر نکرد

ما کویریم سمت بارانها به راه افتاده ایم
آه از این باران که هرگز کام ما را تر نکرد...
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
تا تورا شوق به دیدار منی هست بیا
تا دلت میل به تکرار منی هست بیا

نفس از سی*ن*ه اگر رفت بیایی چه سود
تا نفس بر در و دیوار منی هست بیا

غم من کهنه شرابی که می نوشم از آن
تا شراب من و غم خوار منی هست بیا


حرف ها با دل تو دارم و دوری ز برم
تا سخن بر لب و گفتار منی هست بیا

دوستت دارم و صد بار نوشتم که تو را...
با همین حرف که اقرار منی هست بیا

رفتنت ریخت مرا ،زلزله آمد هر بار
تا گلی مانده به آوار منی هست بیا
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
بر لب ساحل نشستیم شور دریا بگذرد
شاید این آئینه ی آشفته سیما بگذرد

نور خورشید داشت آتش می فروخت
ابر بالا سایه می انداخت ،صحرا بگذرد..

ما خیال کردیم که این شب رفتنی است
شب اما قصد این دارد ، با ما بگذرد...

گفته بودم دل بسپارم که همراهم کنی
قسمتش این بود اما دل ،تنها بگذرد

عشق یعنی اینکه رسوایت کنند چشمان تو
باز اما جان می کندی به حاشا بگذرد..

نازم قم*ار بی سود و زیان عاشقان
می سپارد جان ،مجنون تا که لیلا بگذرد

عیب نشمار بیخیالی های ما را ز ین سبب
ما نشستیم بی گلایه تا که دنیا بگذرد●
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دیوانه ای یک شب مرا از من جدایم‌ برد
با خود کشاندم تا حصار بغض هایم برد

زخم عمیق در لا به لای دفتر شعرم
بر من نشاند و تا غروبی بی‌صدایم برد

چندی به تاراجم گرفت، چندی به غارت برد
حتی ندانم کز کجا آمد، کجایم برد!

من زاهدی عاقل بودم تا که یک شب عشق
آمد مرا از من گرفت و بی‌خدایم برد ...

پرواز کردم تا رهایی را به چنگ آرم
اما سقوط تا غربتی بی‌انتهایم برد

چون قایقی آرام بودم روی دریایم
موجی مرا در هم شکست، سمت فنایم برد

گویند این دیوانه دیگر نیست پیدایش
آزاد بودم تا که شعر به انزوایم برد..
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
هم بر همه آشکارا ،هم برهمه ای پنهان
یک بارخداوندی صد بار دگر شیطان

از دام بلا جستم ،در دام تو افتادم
بر من مقدر شد زندان پس از زندان


و حاصل ما این بود از عاشق هم بودن
بگذشتی و بگذشتم ،تواز من و من ازجان
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
بر شاخه چسبیدم ،ندانستم که پاییز است
دل خوش نکن وقتی دنیا خنجرش تیز است


عمری کمینت بوده ام دیر آمدی ای عشق
داروی درد من ولی هنگام پرهیز است .‌..

یوسف زلیخایت جوان شد حاصل اما چیست !
هر چیز جز در جایگاهش ، نفرت انگیز است ...

تا سی*ن*ه از عشق تو آتش بود کجا بودی؟
افسوس !دیگر جای عشق از غصه لبریز است..‌

در انتظارت زندگانی را به سر بردم
من بی تو می میرم و این خیلی غم انگیز است...
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
بیقرارم در میان دام این صیاد ها
آه بیزارم از این آبادی و آبادها

این همه جان کندم اما آخرش با خود برد
زندگی مرا چو برگی در مسیر بادها

کام خودرا تا توانم تلخ می نوشانمش
شور شیرین ها نمی آید به ما فرهادها

بس کن دیگر نگو قول و قراری مانده است
خسته ام ،از عهدهای پوچ و از میعاد ها


بعد از این دیگر سکوتم را تماشا میکنی
گیر کردم در گلویی،خسته از فریادها
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
این زخم تنهایی درونم بند نمی آید
بر روی لبهایم دمی لبخند نمی آید

از طالع من دور شد ،رویای خوشبختی
حتی به جادویی دو صد ترفند نمی آید

در چاه خشکی مانده ام ،با بی کسی هایم
جایی که یعقوب هم پی فرزند نمی آید

در سی*ن*ه گلدانی است خالی و ترک خورده
کز زخم‌ هجرانت دگر پیوند نمی آید

بر ماجرای مرگ من شاهد نخواهد بود
هنگام تلقین هم کسی سوگند نمی آید

در من نهالی شوق دیدار بهارش شد
اما بهاری از پس اسفند نمی آید
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
در فراق تو دلم باخته ادراکش را
همچو شاهی که به دشمن بدهد خاکش را

من کشاورز فقیرم که در خرمن خود
به دل باد سپرد حاصل و خاشاکش را

غمت از سی*ن*ه من تاب جدایی نداشت
چه کنم گر نتوانم بدرم چاکش را

راه سخت است و از شانس بدم بر سرمن
آسمان ریخت شب و هجمه ی کولاکش را

هرکه از سمت عزیزش بخورد لطمه ز عشق
تا ابد خواب نبرد دیده ی نمناکش را

عشق آن چشمه پاکی است که شستند در آن
هرکه از راه رسید ، کهنه ی ناپاکش را
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
بالا پایین