جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار حسین پناهی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Awen با نام حسین پناهی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 602 بازدید, 36 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع حسین پناهی
نویسنده موضوع Awen
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

Awen

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
439
950
مدال‌ها
2
دیوونه کیه؟




عاقل کیه؟



جونور کامل کیه؟



واسطه نیار، به عزتت خمارم



حوصله‌ی هیچ کسی رو ندارم



کفر نمی‌گم، سوال دارم



یک تریلی محال دارم



تازه داره حالیم می‌شه چی‌کاره‌ام



می‌چرخم و می‌چرخونم ٬ سیاره‌ام !



تازه دیدم حرف حسابت منم



طلای نابت منم



تازه دیدم که دل دارم، بستمش !



راه دیدم نرفته بود ، رفتمش



جوونه‌ی نشکفته رو ، رستمش



ویروس که بود حالیش نبود ، هستمش



جواب زنده بودنم مرگ نبود؛



جون شما بود؟



مردن من مردن یک برگ نبود؛



تو رو به خدا بود؟



اون همه افسانه و افسون ولش؟



این دل پر خون ولش؟



دلهره‌ی گم کردن گدار مارون ولش؟



تماشای پرنده‌ها بالای کارون ولش؟



خیابونا، سوت زدنا، شپ شپ بارون ولش؟



دیوونه کیه؟



عاقل کیه؟



جونور کامل کیه؟



گفتی بیا زندگی خیلی زیباست؛



دویدم !



چشم فرستادی برام تا ببینم؛



که دیدم !



پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه؟



کنار این جوب روون معناش چیه؟



این همه راز، این همه رمز



این همه سر و اسرار معماست؟



آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟



نه والله!



مات و پریشونم کنی که چی بشه؟



نه بالله!



پریشونت نبودم؟



من ، حیرونت نبودم؟



تازه داشتم می‌فهمیدم که فهم من چقدر کمه



اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه



گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه



انجیر می‌خواد دنیا بیاد،



آهن و فسفرش کمه



چشمای من آهن انجیر شدن



حلقه‌ای از حلقه‌ی زنجیر شدن . . .



عمو زنجیر باف ، زنجیرتو بنازم



چشم من و انجیرتو بنازم



چشم من و انجیرتو بنازم . .
 
موضوع نویسنده

Awen

سطح
4
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
439
950
مدال‌ها
2
امروز
ذهنم پر است،
از يك ماديان و كره اش
فردا،
برايت شعري عاشقانه خواهم نوشت
 

Sweet love

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
49
92
مدال‌ها
1
من زندگی را دوست دارم

ولی از زندگی دوباره می‌ترسم!



دین را دوست دارم

ولی از كشیش‌ها می‌ترسم!



قانون را دوست دارم

ولی از پاسبان‌ها می‌ترسم!



عشق را دوست دارم

ولی از زن‌ها می‌ترسم!



كودكان را دوست دارم

ولی از آینه می‌ترسم!



سلام را دوست دارم

ولی از زبانم می‌ترسم!



من می‌ترسم، پس هستم

این چنین می‌گذرد روز و روزگار من

من روز را دوست دارم

ولی از روزگار می‌ترسم
 

Sweet love

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
49
92
مدال‌ها
1
درختان می‌گویند بهار

پرندگان می‌گویند لانه

سنگ‌ها می‌گویند صبر

و خاک‌ها می‌گویند مصاحب

و انسان‌ها می‌گویند خوشبختی

امّا همه‌ی ما در یک چیز شبیه‌ایم:

در طلب نور!

ما نه درختیم و نه خاک .

پس خوشبختی را با علم به همه ضعف‌هامان در تشخیص،

باید در حریم خودمان جستجو کنیم
 

Sweet love

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
49
92
مدال‌ها
1
در انتهای هر سفر

در آیینه

دار و ندار خویش را مرور می‌کنم



این خاک تیره این زمین

پاپوش پای خسته‌ام



این سقف کوتاه آسمان

سرپوش چشم بسته‌ام



اما خدای دل

در آخرین سفر

در آیینه به جز دو بی‌کرانه کران



به جز زمین و آسمان

چیزی نمانده است



گم گشته‌ام کجا

ندیده‌ای مرا؟
 

Sweet love

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
49
92
مدال‌ها
1
بی تو

نه بوی خاک نجاتم داد

نه شمارش ستاره‌ها تسکینم



چرا صدایم کردی

چرا؟



سراسیمه و مشتاق

سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی



نشان به آن نشان

که دو هزار سال از میلاد مسیح می‌گذشت

و عصر

عصر والیوم بود

و فلسفه



و رسالت من این خواهد بود

تا دو استکان چای داغ را

از میان دویست جنگ خونین

به سلامت بگذرانم



تا در شبی بارانی

آن‌ها را

با خدای خویش

چشم در چشم هم نوش کنیم
 

Sweet love

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
49
92
مدال‌ها
1
شب در چشمان من است

به سیاهی چشم‌هایم نگاه کن



روز در چشمان من است

به سفیدی چشم‌هایم نگاه کن



شب و روز در چشم‌های من است

به چشم‌هایم نگاه کن



پلک اگر فرو بندم

جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت
 

Sweet love

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
49
92
مدال‌ها
1
ما

در هیأت پروانه‌ی هستی



با همه توانایی‌ها و تمدن‌هامان شاخکی بیش نیستیم!



برای زمین، هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد



یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی‌ها و مشکلات ما نیست


اگر ردپای دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم



سرانجام به خودمان خواهیم رسید
 

Sweet love

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
49
92
مدال‌ها
1
میزی برای کار

کاری برای تخت

تختی برای خواب

خوابی برای جان

جانی برای مرگ

مرگی برای یاد

یادی برای سنگ

این بود زندگی
 

Sweet love

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
49
92
مدال‌ها
1
سنگ اندیشه به افلاک مزن دیوانه

چونکه انسانی و از تیره سرتاسانی



زهره گوید که شعور همه آفاقی تو

مور داند که تو بر حافظه‌اش حیرانی



در ره عشق دهی هم سر و هم سامان را

چون به معشوقه رسی بی سر و بی سامانی



راز در دیده نهان داری و باز از پی راز

کشتی دیده به طوفان خطر میرانی



مسـ*ـت از هندسه‌ی روشن خویشی مستی

پشت در آینه در آینه سرگردانی



بس کن ای دل که در این بزم خرابات شعور

هر ک.س از شعر تو دارد به بغل دیوانی



لب به اسرار فروبند و میندیش به راز

ور نه از قافله مور و ملخ درمانی
 
بالا پایین