جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار حضرت مولانا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط محسا با نام حضرت مولانا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 7,547 بازدید, 316 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع حضرت مولانا
نویسنده موضوع محسا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,434
مدال‌ها
4
ان وقت که بحر کل شود ذات مرا
روشن گردد جمال ذرات مرا

زان می‌سوزم چو شمع تا در ره عشق
یک وقت شود جمله اوقات مرا
 

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,434
مدال‌ها
4
ز اول که حدیث عاشقی بشنودم
جان و دل و دیده در رهش فرسودم

گفتم که مگر عاشق و معشوق دواند
خود هردو یکی بود من احول بودم
 

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,434
مدال‌ها
4
خنک ان دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو

داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات
ان زمانی که درآییم به بستان من و تو

اختران فلک آیند به نظاره ما
مه خودرا بنماییم بدیشان من و تو

من و تو، بی من‌و‌تو، جمع شویم از سر ذوق
خوش و فارغ، ز خرافات پریشان، من و تو

طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند
در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو

این عجب تر که من و تو به یکی کنج این جا
هم دراین دم به عراقیم و خراسان من و تو!

به یکی نقش بر این خاک و بر ان نقش دگر
در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
 

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,434
مدال‌ها
4
ان سو مرو این سو بیا اي گلبن خندان من
اي عقل عقل عقل من اي جان جان جان من
 

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,434
مدال‌ها
4
یک نفس بی یار نتوانم نشست
بی رخ دلدار نتوانم نشست

از سر می می نخواهم خاستن
یک زمان هشیار نتوانم نشست

نور چشمم اوست من بی نور چشم
روی با دیوار نتوانم نشست

دیده را خواهم به نورش بر فروخت

یک نفس بی یار نتوانم نشست
من که از اطوار بیرون جسته ام

با چنین اطوار نتوانم نشست
من که دایم بلبل جان بوده ام

بی گل و گلزار نتوانم نشست
کار من پیوسته چون بی کار تست

بیش ازین بی کار نتوانم نشست

هر نفس خواهی تجلای دگر
زان که بی انوار نتوانم نشست

زان که یک دم در جهان جسم و جان
بی غم ان یار نتوانم نشست

شمس را هر لحظه می گوید بلند
بی اولی الا بصار نتوانم نشست

من هوای یار دارم بیش ازین
در غم اغیار نتوانم نشست
 

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,434
مدال‌ها
4
بشکن سبو و کوزه اي میرآب جان‌ها

تا وا شود چو کاسه در پیش تو دهان‌ها

بر گیجگاه ما زن اي گیجی خردها

تا وارهد به گیجی این عقل ز امتحان‌ها

ناقوس تن شکستی ناموس عقل بشکن

مگذار کان مزور پیدا کند نشان‌ها

ور جادویی نماید بندد زبان مردم

تو چون عصای موسی بگشا برو زبان‌ها

عاشق خموش خوشتر دریا به جوش خوشتر

چون آینه‌ست خوشتر در خامشی بیان‌ها
 

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,434
مدال‌ها
4
در نگنجد عشق در گفت و شنی
عشق دریایی ست قعرش ناپدید

قطره‌هاي‌ بحر را نتوان شمرد
هفت دریا پیش ان بحرست خرد
 

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,434
مدال‌ها
4
یک ساعت عشق صد جهان بیش ارزد
صد جان به فدای عاشقی باد اي جان
 

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,434
مدال‌ها
4
هم نظری هم خبری هم قمران را قمری
هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری

هم سوی دولت درجی هم غم ما را فرجی
هم قدحی هم فرحی هم شب ما را سحری

هم گل سرخ و سمنی در دل گل طعنه زنی
سوی فلک حمله کنی زهره و مه را ببری

چند فلک گشت قمر تا به خودش راه دهی
چند گدازید شکر تا تو بدو درنگری

چند جنون کرد خرد در هوس سلسله‌ای
چند صفت گشت دلم تا تو بر او برگذری

آن قدح شاده بده دم مده و باده بده
هین که خروس سحری مانده شد از ناله گری

گر به خرابات بتان هر طرفی لاله رخی است
لاله رخا تو ز یکی لاله ستان دگری

هم تو جنون را مددی هم تو جمال خردی
تیر بلا از تو رسد هم تو بلا را سپری

چونک صلاح دل و دین مجلس دل را شد امین
مادر دولت بکند دختر جان را پدری
 

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,434
مدال‌ها
4
ای دل سرگشته شده در طلب یاوه روی
چند بگفتم که مده دل به کسی بی‌گروی

بر سر شطرنج بتی جامه کنی کیسه بری
با چو منی ساده دلی خیره سری خیره شوی

برد همه رخت مرا نیست مرا برگ کهی
آنک ز گنج زر او من نرسیدم به جوی

تا بخورد تا ببرد جان مرا عشق کهن
آن کهنی کو دهدم هر نفسی جان نوی

آن کهنی نوصفتی همچو خدا بی‌جهتی
خوش گهری خوش نظری خوش خبری خوش شنوی

خرمن گل گشت جهان از رخت ای سرو روان
دشمن تو جو دروی یار تو گندم دروی

جذب کن ای بادصفت آب وجود همه را
برکش خورشیدصفت شبنمه‌ای رازگوی

ای تو چو خورشید ولی نی چو تفش داغ کنی
ای چو صبا بالطفی نی چو صبا خیره دوی

گر صفتی در دل من کژ شود آن را تو بکن
شاخ کژی را بکند صاحب بستان به خوی

گر چه شود خانه دین رخنه ز موش حسدی
موش کی باشد برمد از دم گربه به موی

سبز شود آب و گلی چون دهدش وصل دلی
دلبر و دل جمع شدند لیک نباشند دوی

پیشتر آ تا که نه من مانم این جا نه سخن
ظلمت هستی چه زند پیش صبوح چو تویی
 
بالا پایین