- Jun
- 960
- 6,355
- مدالها
- 2
لبخندی زدم و با لوندی گفتم:
- تازه از فرنگ برگشته است، خیلی مشهور نیست.
مرد ویولنزن سازش را بالا گرفت و گفت:
- من همه ویولنزنها را از گدا تا شاه میشناسم. کدام یکی است مادمازل؟
در لابهلای جمعیت نگاهم سوی حمید چرخید که با فریبرز مشغول صحبت و گفتگو بود و نیشش را تا بناگوش باز کرده بود، گفتم:
- راستش من دختر تیمسار جواهری هستم و به دنبال یک استاد ویولنزن خوب میگردم، حرفش که شد این آقا گفتند که بهتر از شما میزنند.
تنبکچی خندهای کرد و تنبک سفالیش را که مملوء از چرمهای آویخته بود، روی گردنش انداخت و با لحن طنزی گفت:
- محمود شرط میبندم که از تو بهتر میزند.
ویولنزن نگاه تمسخرآلودش را به تنبکزن انداخت و گفت:
- روی دست من ویولنزن در این شهر پیدا نمیشود.
لبخندی زدم و برای تحریک او گفتم:
- صد البته، خودش که میگوید، من از ویولنزن گروه افسون بهتر میزنم البته که لاف میزند. به نظرم درخت هرچه پر بارتر سرش زیرتر!
محمود که از حرفهای من به غرورش برخورده بود، با تمسخر گفت:
- بهتر؟ این جوجه وقتی هنوز سر از تخم در نیاورده بود من داشتم ساز میزدم. چه غلطها!
نگاه افسون روی من چرخید که دستی به موهایش کشید و با تمسخر گفت:
- روی دست ویولنزن ما در این شهر نیست. این پسر فرنگی که میگویی تا حالا برای تو ساز زده؟ آوازهی گروه ما به گوشش رسیده؟
پشت چشم نازکی کردم و گفتم:
- نه ساز نزده، چون دید خاطرخواه گروه شما هستم، به طبعش برخورد. آخر من هرجا که بشود، کاست اجرای شما به دستم برسد با جان دل تو گرامافون میگذارم و گوش میدهم. وقتی گفت از ویولن زن شما بهتر میزند به وجناتم برخورد. مگر از گروه شما نوازندههای بهتری هم هست؟ خواستم جواب لاف زدنش را بدهد. خودش یک کم تو مجلس شما ساز بزند ببینم چه مالی هست!
سازچی با بدبینی جرعهای از گلاسه سر کشید و گفت:
- عجب زمانهای شده هرکی تا پاهایش به فرنگ میرسد خیال میکند آدم شده.
خندهای کردم و گفتم:
- نظر من هم همین است، هرکسی حتی فرنگ رفتهاش هم به پای ویولنزن شما نمیرسد.
ویولنزن نگاهی به من کرد و سبیلهایش را تاب داد و گفت:
- قبول نکن مادمازل! اینها فقط جیب بابای پولدارت را خالی میکنند و تهش هم آبرو میبرند.
- خیلی دلم میخواهد صدای سازش را بشنوم ویولنتان را کمی قرض بدهید هنرنمایی این غربزده را هم بشنویم.
محمودآقا جلو آمد و با نگاهی مشتاق به من گفت:
- به شرطی این اسباب هنر را بهش میدهم که خودت فردا در شکوفه نو بیایی و مفتخر حضورت باشیم. اگر استاد تدریس هم میخواهی من خودم نوکرت هستم.
از نیشخندهای گروهش متوجه منظورش شدم. لبخند تصنعی به لب راندم و گفتم:
- چرا که نه! حتماً حضور میرسم. کی حاضر است این اجراهای زیبا را از دست بدهد.
- تازه از فرنگ برگشته است، خیلی مشهور نیست.
مرد ویولنزن سازش را بالا گرفت و گفت:
- من همه ویولنزنها را از گدا تا شاه میشناسم. کدام یکی است مادمازل؟
در لابهلای جمعیت نگاهم سوی حمید چرخید که با فریبرز مشغول صحبت و گفتگو بود و نیشش را تا بناگوش باز کرده بود، گفتم:
- راستش من دختر تیمسار جواهری هستم و به دنبال یک استاد ویولنزن خوب میگردم، حرفش که شد این آقا گفتند که بهتر از شما میزنند.
تنبکچی خندهای کرد و تنبک سفالیش را که مملوء از چرمهای آویخته بود، روی گردنش انداخت و با لحن طنزی گفت:
- محمود شرط میبندم که از تو بهتر میزند.
ویولنزن نگاه تمسخرآلودش را به تنبکزن انداخت و گفت:
- روی دست من ویولنزن در این شهر پیدا نمیشود.
لبخندی زدم و برای تحریک او گفتم:
- صد البته، خودش که میگوید، من از ویولنزن گروه افسون بهتر میزنم البته که لاف میزند. به نظرم درخت هرچه پر بارتر سرش زیرتر!
محمود که از حرفهای من به غرورش برخورده بود، با تمسخر گفت:
- بهتر؟ این جوجه وقتی هنوز سر از تخم در نیاورده بود من داشتم ساز میزدم. چه غلطها!
نگاه افسون روی من چرخید که دستی به موهایش کشید و با تمسخر گفت:
- روی دست ویولنزن ما در این شهر نیست. این پسر فرنگی که میگویی تا حالا برای تو ساز زده؟ آوازهی گروه ما به گوشش رسیده؟
پشت چشم نازکی کردم و گفتم:
- نه ساز نزده، چون دید خاطرخواه گروه شما هستم، به طبعش برخورد. آخر من هرجا که بشود، کاست اجرای شما به دستم برسد با جان دل تو گرامافون میگذارم و گوش میدهم. وقتی گفت از ویولن زن شما بهتر میزند به وجناتم برخورد. مگر از گروه شما نوازندههای بهتری هم هست؟ خواستم جواب لاف زدنش را بدهد. خودش یک کم تو مجلس شما ساز بزند ببینم چه مالی هست!
سازچی با بدبینی جرعهای از گلاسه سر کشید و گفت:
- عجب زمانهای شده هرکی تا پاهایش به فرنگ میرسد خیال میکند آدم شده.
خندهای کردم و گفتم:
- نظر من هم همین است، هرکسی حتی فرنگ رفتهاش هم به پای ویولنزن شما نمیرسد.
ویولنزن نگاهی به من کرد و سبیلهایش را تاب داد و گفت:
- قبول نکن مادمازل! اینها فقط جیب بابای پولدارت را خالی میکنند و تهش هم آبرو میبرند.
- خیلی دلم میخواهد صدای سازش را بشنوم ویولنتان را کمی قرض بدهید هنرنمایی این غربزده را هم بشنویم.
محمودآقا جلو آمد و با نگاهی مشتاق به من گفت:
- به شرطی این اسباب هنر را بهش میدهم که خودت فردا در شکوفه نو بیایی و مفتخر حضورت باشیم. اگر استاد تدریس هم میخواهی من خودم نوکرت هستم.
از نیشخندهای گروهش متوجه منظورش شدم. لبخند تصنعی به لب راندم و گفتم:
- چرا که نه! حتماً حضور میرسم. کی حاضر است این اجراهای زیبا را از دست بدهد.
آخرین ویرایش: