جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

فایل شده خاطرات EVE

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط MHP با نام خاطرات EVE ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,245 بازدید, 38 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع خاطرات EVE
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط MHP
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
اثر : مارک تواین
زبان انگلیسی ترجمه شده به فارسی
مترجم: MahsaMHP
شروع ترجمه : 20 شهریور 1400 معادل11 سپتامبر 2021
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
شنبه. - من اکنون تقریباً یک روز کامل هست که وجود دارم. من دیروز رسیدم. این طوری است که به نظر من می رسد. و باید چنین باشد، زیرا اگر یک روز قبل از دیروز وجود داشت، من وقتی آن اتفاق افتاد آنجا نبودم، یا باید آن را به خاطر بیاورم. البته ممکن است این اتفاق بیفتد و من متوجه آن نشدم. خیلی خوب؛ من اکنون بسیار مراقب خواهم بود و اگر روزهای قبل و دیروز اتفاق بیفتد، آن را یادداشت خواهم کرد. بهترین کار این است که درست شروع کنید و اجازه ندهید که پرونده اشتباهی درون زندگیتان شکل بگیرد، زیرا برخی غرایز به من می گویند که این جزئیات روزی برای مورخ مهم خواهد بود. چون احساس می کنم مثل یک آزمایش هستم، دقیقاً شبیه یک آزمایش هستم. غیرممکن است که یک فرد بیشتر از من احساس آزمایش کند، و بنابراین من متقاعد می شوم که این همان چیزی است که من هستم - یک آزمایش؛ فقط یک آزمایش، و نه بیشتر... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
پس اگر من یک آزمایش هستم، آیا تمام آن هستم؟ نه، فکر نمی کنم؛ من فکر می کنم دیگران درون جهان بخشی از آن هستند. من قسمت اصلی آن هستم، اما فکر می کنم بقیه سهم خود را در این موضوع دارند. آیا موقعیت من مطمئن است یا باید آن را تماشا کرده و از آن مراقبت کنم؟ دومی، شاید. برخی غرایز به من می گویند که هوشیاری ابدی بهای برتری است. [فکر می کنم این جمله خوبی است برای یک فرد بسیار جوان.]
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
امروز همه چیز بهتر از دیروز به نظر می‌رسد. با عجله پایان کار دیروز، کوه‌ها در وضعیت نامناسبی قرار گرفتند و برخی از دشت‌ها آنقدر پر از زباله و باقی مانده بودند که جنبه‌های آن بسیار ناراحت کننده بود. آثار هنری اصیل و زیبا نباید در معرض نابودی قرار گیرند. و این دنیای با شکوه جدید در واقع شریف‌ترین و زیباترین اثر است. و قطعاً به رغم کوتاهی آن زمان، بسیار نزدیک به کامل بودن است. ستاره‌ها در برخی نقاط بسیار زیاد است و در برخی دیگر کافی نیست(کم است)، اما بدون شک در حال حاضر می توان آنها را قبول کرد. ماه دیشب سست شد و پایین رفت و از نقشه آسمان خارج شد - یک ضرر بسیار بزرگ. فکر کردن به آن قلب من را می شکند هیچ‌چیز دیگری در میان زیورالات و تزئینات وجود ندارد که از نظر زیبایی و دکوراسیون قابل مقایسه با آن باشد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
باید بهتر از نقشه اسمان خارج می شد. اگر فقط بتوانیم دوباره آن را بازگردانیم - اما البته نمی توان گفت که به کجا رسیده و علاوه بر این، هر ک.س آن را بدست آورد ، آن را پنهان می کند. من این را می دانم زیرا خودم این کار را می کنم. من معتقدم که می توانم در همه موارد دیگر صادق باشم، اما در حال حاضر متوجه می شوم که هسته و مرکز طبیعت من عشق به زیبایی است ، علاقه به زیبایی ، و ایمن نیست که من به یک ماه اعتماد کنم. که متعلق به شخص دیگری بود و آن شخص نمی دانست که من آن را دارم. من می توانم قمری را که در طول روز پیدا کرده بودم ، رها کنم ، زیرا باید بترسم کسی به دنبال آن باشد. اما اگر آن را در تاریکی پیدا کردم ، مطمئن هستم که باید بهانه ای برای نگفتن چیزی در مورد آن بیابم. من ماه ها را دوست دارم ، آن بسیار زیبا و عاشقانه هست. ای کاش پنج یا شش تا از ان داشتیم. من هرگز نمی خوابم ؛ هرگز نباید دراز کشیدن روی خزه و نگاه کردن به آن خسته شوم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
ستاره‌ها هم خوبن ای کاش می توانستم مقداری را به موهایم بیاورم. اما من فکر می کنم هرگز نمی توانم. اگر بدانید که چقدر دور هستند، شگفت زده خواهید شد، زیرا به نظر نمی رسدکه دور باشد. هنگامی که آنها برای اولین بار خودشان را نشان دادند، دیشب، من سعی کردم برخی از آنها را با یک میله زمین بزنم، اما به آن نرسید ، که من را شگفت زده کرد. سپس کلوخ را امتحان کردم تا اینکه خسته شده بودم، اما هرگز آن را دریافت نکردم. دلیلش این بود که من چپ دست هستم و نمی توانم خوب پرتاب کنم. حتی وقتی یکی را هدف قرار می دادم که بعد از آن نتوانستم به دیگری ضربه بزنم، اگرچه چند ستاره نزدیک هم داشتم بارها، فقط به سختی آنها را از دست دادم، و اگر می توانستم کمی بیشتر کنار بیایم، شاید می توانستم یکی از آنها را بدست آورم!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
بنابراین من گریه کردم، که طبیعی است، من فکر می کنم، در یکی از سن و سالهایم، و پس از استراحت، یک سبد گرفتم و راهی مکانی شدم که در حاشیه شدید دایره قرار داشت، جایی که ستاره‌ها نزدیک زمین بودند و من می توانم آنها را با دستانم بگیرم، که به هر حال بهتر است، زیرا می‌توانم آنها را با مهربانی جمع آوری کنم، و آنها را نشکنم. اما دورتر از آن بود که فکر می کردم، و بالاخره مجبور شدم آن را رها کنم. آنقدر خسته بودم که نمی توانستم یک قدم دیگر پای خود را بکشم. و علاوه بر این ، آن کلوخ‌ها دردناک بودند و خیلی به من صدمه زدند. من نتوانستم به خانه برگردم ؛ خیلی دور بود و سرد شده بود ؛ اما من برخی از ببرها را پیدا کردم و در میان آنها قرار گرفتم و به طرز شگفت انگیزی راحت بودم، و نفس آنها شیرین و دلپذیر بود، زیرا آنها با توت فرنگی زندگی می کنند. یا اگر بخواهم طور دیگری بیان کنم کنار بوته توت فرنگی خوابیده بودند من تا به حال ببر ندیده بودم، اما آنها را در یک متری از راه‌راه‌اشان می شناختم. اگر من می توانستم یکی از آن پوست ها را داشته باشم، یک لباس زیبا برای خود داشتم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
امروز من ایده‌های بهتری در مورد فاصله‌ها دریافت می کنم. من آنقدر مشتاق بودم که هر چیز زیبایی را در دست بگیرم که با کمال میل آن را به دست می آوردم، گاهی وقتی خیلی دور بود، و گاهی وقتی فقط 6 اینچ فاصله داشت.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
من آزمایش دیگری را دیروز بعد از ظهر با فاصله دنبال کردم تا ببینم در صورت امکان برای چه چیزی ممکن است باشد. اما من نتوانستم آن را برطرف کنم. من فکر می کنم یک مرد است. من هرگز مردی ندیده بودم، اما شبیه مرد بود، و مطمئن هستم که این همان چیزی است که فکر میکنم. متوجه می‌شوم که نسبت به سایر چیز‌های دیگر بزرگ‌تر است نسبت به آن کنجکاوی دارم. اگر این یک خزنده است، و من تصور می‌کنم که باشد؛ زیرا موهای وحشتناک و چشمان آبی دارد و شبیه خزندگان است. باسن ندارد؛ مثل هویج مخروطی(باریک) می شود؛ هنگامی که می ایستد، مانند یک جرثقیل از هم جدا می شود. بنابراین من فکر می‌کنم این یک خزنده است، اگرچه ممکن است یک ماشین معماری باشد!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
من در ابتدا از آن می ترسیدم و هر بار که می چرخید شروع به دویدن می کردم، زیرا فکر می کردم قرار است مرا تعقیب کند. اما کم‌کم متوجه شدم که فقط سعی می‌کند از من فرار کند ، پس از آن دیگر ترسو نبودم، اما چندین ساعت، حدود بیست متر عقبتر، آن را ردیابی کردم، که باعث عصبی و ناراضی شدن او شد. بالاخره خیلی نگران بود و از درختی بالا رفت. مدتی منتظر ماندم، سپس آن را رها کردم و به خانه رفتم.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین