جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

فایل شده خاطرات EVE

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط MHP با نام خاطرات EVE ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,245 بازدید, 38 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع خاطرات EVE
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط MHP
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
امروز هم همین کار را کردم، دوباره آن را از روی درخت برداشتم.


یکشنبه. - هنوز آنجاست. ظاهراً در حال استراحت اما این یک فریب است: یکشنبه روز استراحت نیست. شنبه برای استراحت تعیین شده. به نظر من موجودی است که بیش از هر چیز به استراحت علاقه دارد. اینقدر استراحتم می کرد فقط نشستن و تماشای درخت باعث خستگی من می شود. من تعجب می کنم که این کار من برای چیست؟ من هرگز نمی بینم که کاری انجام دهد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
آنها دیشب ماه را برگرداندند ، و من بسیار خوشحال بودم! من فکر می کنم از نظر آنها بسیار صادقانه است. پایین رفت و دوباره افتاد، اما من ناراحت نشدم. وقتی کسی چنین همسایه هایی دارد،(خزنده و ببر) نیازی به نگرانی نیست. آنها آن را پس می گیرند ای کاش می توانستم کاری کنم که قدردانی خود را نشان دهم. من می‌خواهم برای آنها ستاره ارسال کنم، زیرا ما بیش از آنچه می‌توانیم استفاده کنیم، داریم. منظورم خودم است، نه ما، زیرا می‌بینم که یک خزنده به چنین چیزهایی اهمیتی نمی دهد.
من آن را کمی تست کردم. وقتی دیروز عصر به آنجا رفتم، در غم و اندوه غروب کرده بود و سعی می کرد ماهی های خالدار کوچکی را که در استخر بازی می کردند صید کند، و من مجبور شدم تا دوباره از درخت بالا بروم و آنها را تنها بگذارم. من تعجب می کنم که آیا این برای آن است؟ قلب نداره؟ آیا به آن موجود کوچک رحم نکرده؟ آیا می توان گفت که برای چنین کارهای بدجنسی ساخته شده است؟ ظاهر جرعت آن را دارد. یکی از تور ها آن را از گوشه عقب برد و از زبان استفاده می کرد. این به من هیجان داد، زیرا برای اولین بار بود که به جز زبان و سخنرانی خود، زبانی و سخنرانی دیدم و من کلمات را نفهمیدم، اما حرکات آن‌ها گویا بودند که چه می‌گوید.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
وقتی متوجه شدم که می تواند صحبت کند، علاقه جدیدی به آن احساس کردم، زیرا من عاشق صحبت کردن هستم. من تمام روز و در خواب نیز صحبت می کنم و بسیار جالب هستم، اما اگر شخص دیگری برای صحبت کردن داشته باشم، می توانم دو برابر برایم جالب باشد و در صورت تمایل هرگز متوقف نمی شوم.
نامی ( یک اسم) خوب ، من آن را یک مرد در نظر می گیرم و او را او می نامم تا زمانی که معلوم شود چیز دیگری است. این کار بسیار راحت تر از داشتن این همه عدم قطعیت اسمی است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
هفته بعد یکشنبه. - تمام هفته من به او چسبیدم و سعی کردم با او آشنا شوم. من مجبور بودم صحبت کنم، زیرا او خجالتی بود، اما من اهمیتی نمی دادم. به نظر می‌رسید او از بودن در کنار من خوشحال است، و من از "ما" معاشرت خوبی کردم، زیرا به نظر می رسید تملق او را شامل می شود.

چهارشنبه. - ما در حال حاضر خیلی خوب با هم کنار می‌آییم و بهتر و بهتر آشنا می شويم. او دیگر سعی نمی کند از من دوری کند، این نشانه خوبی است و نشان می دهد که دوست دارد من را در کنار خود داشته باشد. این من را خوشحال می کند، و من مطالعه می کنم تا از هر لحاظ که می توانم برای او مفید باشم، تا توجه او را نسبت به خود افزایش دهم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
در یکی دو روز گذشته من تمام کارهای نام‌گذاری چیزها را از دست او برداشته‌ام و این برای او تسکین بزرگی بوده است، زیرا او هیچ هدیه‌ای در این زمینه ندارد، و ظاهراً بسیار سپاسگزار است. او نمی تواند نامی منطقی برای نجات او در نظر بگیرد ، اما من به او اجازه نمی دهم که ببیند من از نقص او مطلع هستم. هر زمان که موجود جدیدی به وجود می آید، من آن را قبل از آنکه وقت کند خود را در یک سکوت ناخوشایند نشان دهد ، نامگذاری می کنم. به این ترتیب من بسیاری از خجالت‌های او را از خودش دور کردم. من چنین نقصی ندارم در همان لحظه ای که به یک حیوان چشم می دوزم ، می دانم که آن چیست. من مجبور نیستم یک لحظه را منعکس کنم. نام مناسب فوراً ظاهر می شود ، درست مثل این که الهام بخش باشد، بدون شک این‌طور است، زیرا مطمئن هستم که نیم دقیقه قبل در ذهن من نبود. به نظر می رسد من فقط از روی شکل موجود و نحوه عملکردش می دانم که این حیوان چه حیوانی است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
وقتی دودو آمد ، فکر کرد که یک گربه وحشی است - من آن را در چشم او دیدم. اما من او را نجات دادم. و من مراقب بودم این کار را به گونه ای انجام ندهم که به غرور او لطمه بزند. من فقط به روشی کاملاً طبیعی و غافلگیرکننده خوشحال شدم، من توضیح دادم، بدون اینکه ظاهراً توضیح دهم - چگونه آن را یک دودو می دانم، اگرچه فکر می کردم شاید او کمی مضطرب شده باشد که من آن موجود را می شناسم، اما کاملاً مشخص بود که او مرا تحسین می کند. این بسیار خوشایند بود و من قبل از خواب بیش از یک بار با خوشحالی به آن فکر کردم. وقتی احساس کنیم که آن را به دست آورده‌ایم ، کمی می تواند ما را خوشحال کند!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
پنجشنبه - اولین غم من. دیروز او از من اجتناب کرد و به نظر می رسید که آرزو می کند که من با او صحبت نکنم. من نمی توانستم آن را باور کنم، و فکر می کردم اشتباهی رخ داده است، زیرا من دوست داشتم با او باشم و دوست داشتم صحبت های او را بشنوم، و چگونه ممکن است وقتی هیچ کاری نکرده‌ام نسبت به من احساس بی‌مهری کند؟ اما سرانجام این درست به نظر رسید، بنابراین من رفتم و در محلی که برای اولین بار صبح او را دیدم تنها نشستم و نمی دانستم او چیست و نسبت به او بی تفاوت بودم. اما اکنون این مکان ماتم انگیز بود و هر چیز کوچکی درباره او صحبت می کرد، قلب من بسیار درد می گرفت. من به وضوح نمی دانستم چرا ، زیرا این یک احساس جدید بود. من قبلاً آن را تجربه نکرده بودم، و همه این یک راز بود، من نمی توانستم آن را حل کنم.
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
اما وقتی شب فرا رسید من نتوانستم تنهایی را تحمل کنم و به پناهگاه جدیدی که او ساخته است رفتم تا از او بپرسم که چه اشتباهی کرده ام و چگونه می توانم آن را ترمیم کنم و دوباره مهربانی او را پس بگیرم. اما او مرا زیر باران رها کرد و این اولین غم من بود.
یکشنبه. - اکنون دوباره خوشایند است و من خوشحالم. اما آن روزها روزهای سنگینی بود ؛ وقتی بتوانم به آنها کمک کنم به آنها فکر نمی کنم.
من سعی کردم برخی از این سیب‌ها را برای او تهیه کنم، اما نمی‌توانم مستقیم پرتاب کردن را بیاموزم. من شکست خوردم، اما فکر می‌کنم این نیت خوبم او را راضی کرد. آنها ممنوع هستند، و او می گوید به من ضرر می‌رسد. اما بنابراین من با جلب رضایت او آسیب می بینم، چرا باید به آن ضرر توجه کنم؟
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
دوشنبه. - امروز صبح نامم را به او گفتم، امیدوارم مورد علاقه او باشد. اما او اهمیتی به آن نداد. عجیب است. اگر او نام خود را به من بگوید، برای من مهم است. فکر می کنم در گوش من از هر صدای دیگری خوشایندتر باشد.
خیلی کم صحبت می کند. شاید به این دلیل است که او فکرش روشن نیست، حیف است که او باید چنین احساسی داشته باشد، زیرا روشنایی فکر چیزی نیست. در قلب است که ارزش‌ها نهفته است. ای کاش می توانستم به او بفهمانم که یک قلب خوب دوست داشتنی ثروت است و به اندازه کافی ثروت دارد و بدون عقل، فقر دارد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
اگرچه او بسیار کم صحبت می کند، اما واژگان کاملاً قابل توجهی دارد. امروز صبح او از یک کلمه شگفت آور خوب استفاده کرد. او خودش به وضوح تشخیص داد که این خوب است، زیرا او دوبار بعد از آن، به طور اتفاقی صحبت کرد. این هنر گاه به گاه خوبی بود، اما نشان داد که او دارای کیفیت خاصی از درک است. بدون تردید، اگر بذر کشت شود، می توان آن را رشد دهد.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین