جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

فایل شده خاطرات EVE

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط MHP با نام خاطرات EVE ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,245 بازدید, 38 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع خاطرات EVE
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط MHP
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
با این حال ، قلب او بر داشتن آن هیولا متمرکز شده بود ، و نمی توانست آن را رها کند. او فکر کرد ما می توانیم با آن یک لبنیات راه اندازی کنیم ، و از من خواست تا به آن شیر بدهم. اما نمی خواهم ؛ خیلی ریسک پذیر بود نزدیکی درست نبود و به هر حال ما نردبان نداشتیم. سپس او می خواست سوار آن شود و به مناظر نگاه کند. سی یا چهل پا از دم آن روی زمین افتاده بود ، مانند یک درخت افتاده ، و فکر می کرد می تواند از آن بالا برود ، اما اشتباه کرد. وقتی به محل شیب دار رسید خیلی نرم بود و پایین آمد و خودش را اذیت می کرد اما برای من.
الان راضی بود؟ نه. هیچ چیز جز تظاهرات او را راضی نمی کند. نظریه های آزمایش نشده در خط او نیست و او آنها را نخواهد داشت. این روحیه خوبی است ، من آن را قبول دارم. مرا جذب می کند ؛ من تأثیر آن را احساس می کنم ؛ اگر من بیشتر با او بودم فکر می کنم باید آن را خودم بپذیرم. خوب ، یک نظریه در مورد این عظمت باقی مانده بود: او فکر می کرد که اگر بتوانیم آن را رام کنیم و با او دوستانه رفتار کنیم ، می توانیم در رودخانه بایستیم و از او برای پل استفاده کنیم. معلوم شد که او در حال حاضر به اندازه کافی اهلی بوده است - حداقل تا آنجا که به او مربوط بود - بنابراین او نظریه خود را امتحان کرد ، اما این شکست خورد: هر بار که او را به درستی در رودخانه قرار می داد و برای عبور از روی ساحل می رفت ، او می آمد بیرون رفت و مثل کوه حیوان خانگی او را دنبال کرد. مثل بقیه حیوانات. همه آنها این کار را می کنند.
سه شنبه - چهارشنبه - پنجشنبه - و امروز: همه بدون اینکه او را ببینم. تنهایی طولانی است ؛ با این وجود ، تنها بودن بهتر از ناخواسته است.
 
آخرین ویرایش:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
جمعه - من باید شرکت داشته باشم - فکر می کنم برای آن ساخته شده ام - بنابراین با حیوانات دوست شدم. آنها فقط جذاب هستند و مهربان ترین رفتار و مودب ترین شیوه ها را دارند. آنها هرگز ترش به نظر نمی رسند ، هرگز به شما اجازه نمی دهند احساس کنید که در حال نفوذ هستید ، آنها به شما لبخند می زنند و دم خود را تکان می دهند ، در صورتی که یکی از آنها وجود داشته باشد ، و آنها همیشه آماده یا گردش یا هر چیزی هستند که می خواهید پیشنهاد دهید. به نظر من آنها آقایان کاملی هستند. در تمام این روزها ما چنین لحظات خوبی را گذرانده ایم و هرگز برای من تنها نبوده است.
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
تنها! نه ، باید بگویم که نه. چرا ، همیشه گروهی از آنها در اطراف وجود دارد - گاهی به اندازه چهار یا پنج هکتار - شما نمی توانید آنها را بشمارید. و وقتی روی صخره ای می ایستید و به وسعت خزدار نگاه می کنید ، آنقدر خال دار و پاشیده و رنگ آمیزی می شود و رنگ و جلای آفتابی و آفتاب گیر و آنقدر با نوارها موج می زند که ممکن است فکر کنید دریاچه بوده است ، فقط شما بدانید که اینطور نیست ؛ و طوفان هایی از پرندگان معاشرتی و طوفان هایی از بال های گرداب وجود دارد. و وقتی خورشید به آنهمه غوغا می پردازد ، تمام رنگ هایی را که فکر می کنید درخشان است ، به اندازه ای که چشم های شما را خیره می کند.
ما سفرهای طولانی انجام داده ایم و من تعداد زیادی از جهان را دیده ام. من فکر می کنم تقریباً همه آن ؛ و بنابراین من اولین مسافر و تنها مسافر هستم. هنگامی که ما در راهپیمایی هستیم ، یک منظره تحمیل کننده است - هیچ چیزی شبیه آن در هیچ جا وجود ندارد. برای راحتی ، من یک ببر یا پلنگ سوار می شوم ، زیرا نرم است و پشتی گرد دارد که مناسب من است ، و چون آنها حیوانات بسیار زیبایی هستند. اما برای مسافت های طولانی یا برای مناظر من سوار فیل می شوم. او با صندوق عقب مرا بلند می کند ، اما من خودم می توانم پیاده شوم. وقتی برای اردو آماده می شویم ، او می نشیند و من از راه عقب به پایین می لغزم.
پرندگان و حیوانات همه با هم دوست هستند و در مورد هیچ چیزی اختلاف نظر وجود ندارد. همه آنها صحبت می کنند و همه آنها با من صحبت می کنند ، اما این باید یک زبان خارجی باشد ، زیرا من نمی توانم کلمه ای را که آنها می گویند تشخیص دهم. با این حال ، آنها اغلب هنگام صحبت کردن من را درک می کنند ، به ویژه سگ و فیل. باعث خجالت من می شود. این نشان می دهد که آنها از من روشن فکر تر هستند ، زیرا من خودم می خواهم خودم اصلی باشم - و من همین را نیز قصد دارم.
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
من چیزهای زیادی آموخته‌ام و تحصیل کرده‌ام ، اما در ابتدا چنین نبودم. من در ابتدا نادان بودم. در ابتدا من را عصبانی می کرد زیرا با تمام تماشای خود ، هرگز آنقدر باهوش نبودم که وقتی آب در سربالایی جریان داشت من در مقابلش یا در اطراف باشم. اما الان برایم مهم نیست من تا به حال آزمایش‌‌های زیادی کرده‌ام می دانم که هرگز سربالایی اجرا نمی شود، مگر در تاریکی این‌طور نشان بدهد. من می دانم که دریا هرگز خشک نمی شود ، که البته اگر آب در شب برنگردد، چنین می شود(جزر و مد دریا). بهتر است چیزها را با آزمایش واقعی ثابت کنید. سپس شما می دانید ؛ در حالی که اگر به حدس و گمان و حدس و گمان وابسته باشید ، هرگز تحصیل نمی کنید.
برخی از چیزهایی که نمی توانید دریابید ؛ اما هرگز نخواهید فهمید که با حدس و گمان نمی توانید: نه ، باید صبور باشید و آزمایش را ادامه دهید تا زمانی که متوجه شوید نمی توانید بفهمید. و داشتن آن به این شکل لذت بخش است ، جهان را بسیار جالب می کند. اگر چیزی برای کشف وجود نداشت ، کسل کننده بود. حتی تلاش برای پیدا کردن و نیافتن نیز به همان اندازه جالب است و من نمی دانم. راز آب تا زمانی که آن را دریافت کردم. سپس هیجان همه از بین رفت و من احساس از دست دادن را کردم.
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
با آزمایش می دانم که چوب شنا می کند، برگ های خشک، پر و بسیاری چیزهای دیگر. بنابراین با همه شواهد تجمعی می دانید که صخره شنا می کند. اما شما باید به سادگی آن را باور کنید ، زیرا هیچ راهی برای اثبات آن وجود ندارد - البته تا کنون. اما من راهی خواهم یافت - آن وقت آن هیجان برطرف می شود. چنین چیزهایی مرا ناراحت می کند ؛ چون وقتی همه چیز را بفهمم دیگر هیچ هیجانی وجود نخواهد داشت و من هیجانات را خیلی دوست دارم! شب دیگر به خاطر فکر کردن به آن خوابم نمی برد.
در ابتدا نمی توانستم بفهمم که برای چه چیزی آفریده شده ام ، اما اکنون فکر می کنم که باید اسرار این جهان شگفت انگیز را جستجو کنم و خوشحال باشم و از هدیه دهنده و برای طراحی آن تشکر کنم. من فکر می کنم هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارد - امیدوارم چنین باشد. و با صرفه جویی و عجله نکردن زیاد فکر می کنم هفته ها و هفته ها دوام بیاورند. امیدوارم. وقتی پر را رها میکنید ، روی هوا می رود و از چشم دور می شود. سپس شما یک کلوخ پرتاب می کنید و این کار را صورت نمیگیرد. پایین می آید ، هر بار. من آن را امتحان کرده ام و آن را امتحان کرده ام ، و همیشه اینطور است. تعجب می کنم چرا اینطور است؟ البته این پایین نمی آید ، اما چرا باید اینطور به نظر برسد؟ من فکر می کنم این یک توهم نوری است. منظورم این است که یکی از آنها این است. نمی دانم کدام یک. ممکن است پر باشد ، ممکن است کلوخ باشد ؛ من نمی توانم ثابت کنم که کدام است ، فقط می توانم ثابت کنم که یکی یا دیگری جعلی است و به شخص اجازه می دهم انتخاب خود را انجام دهد.
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
با تماشا، می دانم که ستاره ها دوام نخواهند داشت. من برخی از بهترین ها را دیده ام که ذوب می شوند و از آسمان می روند. از آنجا که یک انسان می تواند ذوب شود ، همه آنها می توانند ذوب شوند. آن اندوه فرا می رسد - من آن را می دانم. منظور من این است که هر شب بنشینم و تا زمانی که بتوانم بیدار بمانم به آنها نگاه کنم. و من آن میدان‌های درخشان را در حافظه‌ام تحت تأثیر قرار خواهم داد ، تا زمانی که آنها را از بین ببرند ، بتوانم با علاقه خود آن ستاره دوست داشتنی را به آسمان سیاه برگردانم و دوباره آنها را به درخشش بازگردانم ، و با روشنی اشکم آن درخشش را دو چندان کنم.
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
بعد از سقوط
وقتی به گذشته نگاه می کنم ، آن باغ برای من یک رویا است. زیبا بود ، فوق العاده زیبا ، به طرز فریبنده ای زیبا ؛ و اکنون از دست رفته است ، و دیگر آن را نخواهم دید.
باغ از بین رفته است، اما من او را پیدا کرده ام و راضی هستم. او تا آنجا که می تواند مرا دوست دارد ؛ من او را با تمام قدرت طبیعت پرشور خود دوست دارم ، و فکر می کنم این مناسب جوانی و جنس من است. اگر از خودم بپرسم که چرا او را دوست دارم ، متوجه می شوم که نمی دانم و واقعاً اهمیت چندانی برای شناختن آن ندارم. بنابراین من تصور می کنم که این نوع عشق ، مانند عشق شخص به خزندگان و حیوانات دیگر ، نتیجه استدلال و آمار نیست. من فکر می کنم که این باید چنین باشد. من برخی از پرندگان را به دلیل آواز آنها دوست دارم. اما من آدم را به خاطر آواز خواندن دوست ندارم - نه ، اینطور نیست. هرچه بیشتر او آواز بخواند ، بیشتر از آن زده می‌شوم. با این حال من از او می خواهم که بخواند ، زیرا من آرزو دارم که یاد بگیرم همه چیزهایی را که او علاقه دارد دوست داشته باشم. من مطمئن هستم که می توانم یاد بگیرم ، زیرا در ابتدا نمی توانستم تحمل کنم ، اما اکنون می توانم. من میتوانم عادت کنم.
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
به خاطر درخشندگی او نیست که من او را دوست دارم - نه ، اینطور نیست. زیرا خود او آن را ایجاد نکرده است. او همانطور است که خدا او را افریده است وجود دارد ، و این کافی است.
هدف عاقلانه ای در آن وجود دارد ، که من می دانم. به مرور زمان پیشرفت می کند ، هرچند فکر می کنم ناگهانی نخواهد بود. و علاوه بر این ، هیچ عجله ای وجود ندارد. او به اندازه کافی خوب است به خاطر شیوه های محبت آمیز و محتاطانه او و ظرافت او نیست که او را دوست دارم. نه ، او در این زمینه کمبودهایی دارد ، اما فقط در این حد خوب است و در حال پیشرفت است.
فکر می کنم او آن را در خود دارد و نمی دانم چرا او آن را از من پنهان می کند. این تنها درد من است. در غیر اینصورت او با من صریح و گشوده است. من را ناراحت می کند که او باید رازی از من مخفی کرده باشد ، و گاهی اوقات خواب من را خراب می کند ، به این فکر می کنم ، اما من آن را از ذهنم بیرون می کنم. این باعث خوشحالی من نمی شود.
و من او را دوست دارم ، اگر او باید مرا کتک بزند و از من سوءاستفاده کند ، من باید به دوست داشتن او ادامه دهم. من آن را می دانم. فکر می کنم موضوع جنسیت است. او قوی و خوش تیپ است ، و من او را به خاطر این دوست دارم ، و او را تحسین می کنم و به او افتخار می کنم.
بله ، من فکر می کنم او را فقط به خاطر این که مال من است و مرد است دوست دارم. من فکر می کنم دلیل دیگری وجود ندارد. و بنابراین من فکر می کنم همانطور که در ابتدا گفتم: این نوع عشق مثل استدلال و آمار نیست به گونه ای با بقیه عشق ها متفاوت است. فقط می آید - هیچ ک.س نمی داند از کجا - و نمی تواند او را توضیح دهد. و نیازی به آن نیست این چیزی است که من فکر می کنم. اما من فقط یک دختر هستم، اولین کسی که این موضوع را بررسی کرده است، و ممکن است معلوم شود
در جهل و بی تجربگی من آن را درست متوجه نشده ام.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,330
46,990
مدال‌ها
23
چهل سال بعد
این دعای من است ، این اشتیاق من است ، تا بتوانیم با هم از این زندگی بگذریم - آرزویی که هرگز از روی زمین از بین نمی رود ، اما تا پایان زمان در قلب هر زنی که عاشق است جای خواهد داشت. و به نام من خوانده خواهد شد.
اما اگر یکی از ما ابتدا باید برود ، دعای من این است که من باشم. زیرا او قوی است ، من ضعیف هستم ، من برای او به اندازه او برایم ضروری نیست - زندگی بدون او زندگی نخواهد بود. چگونه می توانم آن را تحمل کنم؟ این دعا نیز جاودانه است و تا زمانی که من هستم ادامه دارد ، از آن منصرف نمی شوم. من همسر اول و آخر او هستم.


پایان
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین