جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار خواجوی کرمانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط SETAREH_M با نام خواجوی کرمانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 8,152 بازدید, 300 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع خواجوی کرمانی
نویسنده موضوع SETAREH_M
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
کاف و نون جزوی از اوراق کتب خانه ماست
قاف تا قاف جهان حرفی از افسانهٔ ماست


طاق پیروزه که خلوتگه قطب فلک است
کمترین زاویه‌ئی بر در کاشانهٔ ماست


گر چراغ دل ما از نفس سرد بمرد
شمع این طارم نه پنجره پروانهٔ ماست


گنج معنی که طلسم است جهان بر راهش
چون به معنی نگری این دل ویرانهٔ ماست


آب رو ریخته‌ایم از پی یک جرعه شراب
گر چه کوثر نمی از جرعهٔ پیمانهٔ ماست


ما به دیوانگی ار زانک به عالم فاشیم
عقل کل قابل فیض دل دیوانهٔ ماست


آشنائیم به بی خویشی و بیگانه ز خویش
وانک بیگانه نگشت از همه بیگانهٔ ماست


هر کسی را تو اگر زنده به جان می‌بینی
جان هر زنده دلی زنده به جانانهٔ ماست


گر چه در مذهب ما کعبه و بتخانه یکیست
خواجو از کعبه برون آی که بتخانهٔ ماست
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
مائیم آن گدای که سلطان گدای ماست
ما زیر دست مهر و فلک زیر پای ماست


تا بر در سرای شما سر نهاده‌ایم
اقبال بندهٔ در دولتسرای ماست


بودی بسیط خاک پر از های و هوی ما
و کنون جهان ز گریه پر از های هاست ماست


زین‌سان که در قفای تو از غم بسوختیم
گوئی که دود سوخته‌ئی در قفای ماست


تا کی زنید تیغ جفا بر شکستگان
سهلست اگر بقای شما در فنای ماست


گر برکشی وگر بکشی رای رای تست
هر چیز کان نه رای تو باشد نه رای ماست


آن کاشنای تست غریبست در جهان
وان کو غریب گشت ز خویش آشنای ماست


ما را اگر تو مشترییی این سعادتیست
بنمای رخ که دیدن رویت بهای ماست


خواجو که خاک پای گدایان کوی تست
شاهی کند گرش تو بگوئی گدای ماست
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
جمشید بنده در دولتسرای ماست
خورشید شمسهٔ حرم کبریای ماست


جعد عروس ماهرخ حجلهٔ ظفر
گیسوی پرچم علم سدره‌سای ماست


آن اطلس سیه که شب تار نام اوست
تاری ز پردهٔ در خلوتسرای ماست


کیوان که هست برهمن دیر شش دری
با آن علو مرتبه مامور رای ماست


گر زیر دست ما بود آفاق دور نیست
کافلاک را چو درنگری زیر پای ماست


بنمای ملکتی که نباشد خلل‌پذیر
ور زانک هست مملکت دیرپای ماست


تا چتر ما همای هوای ممالکست
فر همای سایهٔ پر همای ماست


ما تاج تارک خلفای زمانه‌ایم
وآئینهٔ جمال خلافت لقای ماست


خورشید آتشین رخ گیتی فروز چرخ
عکسی ز جام خاطر گیتی نمای ماست


خواجو سزد که بندهٔ درگاه ما بود
چون شاه هفت کشور گردون گدای ماست
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست
زخم از کسی خوریم که رنجش شفای ماست


جائی سرای تست که جای سرای نیست
وانگه در سرای تو خلوتسرای ماست


گر ما خطا کنیم عطای تو بیحدست
نومیدی از عطای تو حد خطای ماست


روزی گدای کوی خودم خوان که بنده را
این سلطنت بسست که گوئی گدای ماست


حاجت بخونبها نبود چون تو می‌کشی
مقتول خنجر تو شدن خونبهای ماست


ما را بدست خویش بکش کان نوازشست
دشنام اگر ز لفظ تو باشد دعای ماست


گر می‌کشی رهینم وگر می‌کشی رهی
هر ناسزا که آن ز تو آید سزای ماست


زهر ار چنانکه دوست دهد نوش دارو است
درد ار چنانک یار فرستد دوای ماست


گفتم که ره برد به سرا پردهٔ تو گفت
خواجو که محرم حرم کبریای ماست
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
منزل پیر مغان کوی خرابات فناست
آخر ای مغبچگان راه خرابات کجاست


دست در دامن رندان قلندر زده‌ایم
زانک رندی و قلندر صفتی پیشه ماست


هر که در صبحت آن شاخ صنوبر بنشست
همچوباد سحری از سر بستان برخاست


پیش آنکس که چو نرگس نبود اهل بصر
صفت سرو به تقریر کجا آید راست


گر نمی‌خواست که آرد دل مجنون در قید
لیلی آن زلف مسلسل به چه رو می‌پیراست


هر چه در عالم تحقیق صفاتش خوانند
چو نکو درنگری آینهٔ ذات خداست


گر چه صورت نتوان‌بست که جان را نقشیست
نقش جانست که در آینه دل پیداست


تلخ از آن منطق شیرین چو شکر نوش کنم
زانک دشنام که محبوب دهد عین دعاست


طلب از یار به جز یار نمی‌باید کرد
حاجت از دوست به جز دوست نمی‌شاید خواست


آنک نقش رخ خورشید عذاران می‌بست
چون نظر کرد رخ مهوش خود می‌آراست


گر توان حور پریچهره جدائی خواجو
تو مپندار که او یک سر موی از تو جداست
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
گر از جور جانان ننالی رواست
که دردی که از دوست باشد دواست


چه بویست کارام دل می‌برد
مگر بوی زلف دلارام ماست


عجب دارم از جعد مشکین او
که با اوست دایم پریشان چراست


نه تنها بدامش نهم پای بند
بهر تار مویش دلی مبتلاست


تو گوئی که صد فتنه بیدار شد
چو جادویش از خواب مستی بخاست


بتابیش ازین قصد آزار من
مکن زانک هر نیک و بد را جزاست


گدائی چو خواجو چه قدرش بود
که درخیل خوبان سلیمان گداست
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
شامش از صبح فروزنده درآویخته است
شبش از چشمهٔ خورشید برانگیخته است


گوئیا آنک گلستان رخش می‌آراست
سنبل افشانده و بر برگ سمن ریخته است


یا نه مشاطه ز بیخویشتنی گرد عبیر
گرد آئینه چینش بخطا بیخته است


تا چه دیدست که آن سنبل گل‌فرسا را
دستها بسته و از سرو درآویخته است


نتوان در خم ابروی سیاهش پیوست
آنک پیوند من سوخته بگسیخته است


تا زدی در دل من خیمه باقبال غمت
شادی از جان من غمزده بگریخته است


جان خواجو ز غبار قدمت خالی نیست
زانک با خاک سر کوت برآمیخته است
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
شوریده‌ئیست زلف تو کز بند جسته است
خط تو آن نبات که از قند رسته است


آن هندوی سیه که تواش بند کرده‌ئی
بسیار قلب صف‌شکنان کو شکسته است


گر زانک روی و موی تو آشوب عالمست
ما را شبی مبارک و روزی خجسته است


هر چند نیست با کمرت هیچ در میان
خود را به زر نگر که چنان بر تو بسته است


با من مکن به پستهٔ شیرین مضایقت
آخر نه شهر جمله پر از قند و پسته است


دانی که برعذار تو خال سیاه چیست
زاغی که بر کنارهٔ باغی نشسته است


من چون ز دام عشق رهائی طلب کنم
کانکس که خسته است بتیغ تو رسته است


گفتم که چشم مسـ*ـت تو خونم بریخت گفت
یک لحظه تن بزن که بخسبد که خسته است


خواجو چنین که اشک تو بینم ز تاب مهر
گوئی مگر که رشتهٔ پروین گسسته است
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
روی زمین و خون دلم نم گرفته است
پشت فلک ز بار غمم خم گرفته است


اشکم چه دیده است که مانند خونیان
پیوسته دامن من پرغم گرفته است


مسکین دلم که حلقهٔ آن زلف تابدار
بگرفت و غافلست که ارقم گرفته است


انفاس روح می‌دمد از باد صبحدم
گوئی که بوی عیسی مریم گرفته است


چون جام می‌گرفت نگارم زمانه گفت
خورشید بین که ماه محرم گرفته است


همدم به جز صراحی و جام شراب نیست
خرم کسی که دامن همدم گرفته است


هر کو ز دست یار گرفتست جام می
روشن بدان که مملکت جم گرفته است


ملک دلم گرفت و بجورش خراب کرد
آری غریب نیست مگر کم گرفته است


خواجو ز پا درآمد و هیچش بدست نیست
جز دامن امید که محکم گرفته است


از وی متاب روی که مانند آفتاب
تیغ زبان کشیده و عالم گرفته است
 

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
هیچ می‌دانی چرا اشکم ز چشم افتاده است
زانک پیش هرکسی راز دلم بگشاده است


کارم از دست سر زلف تو در پای اوفتاد
چاره کارم بساز اکنون که کار افتاده است


هر زمان از اشک میگون ساغرم پر می‌شود
خون دل نوشم تو پنداری مگر کان باده است


بیوفائی چون جهان دل بر تو نتوانم نهاد
ای خوشا آنکس که او دل بر جهان ننهاده است


حیرت اندر خامهٔ نقاش بیچونست کو
راستی در نقش رویت داد خوبی داده است


از سرشکت آب رویم پیش هر ک.س زان سبب
بر دو چشمش جای می‌سازم که مردم زاده است


دست کوته کن چو خواجو از جهان آزاده‌وار
سرو تا کوتاه دستی پیشه کرد آزاده است
 
بالا پایین