- Jul
- 1,274
- 3,390
- مدالها
- 7
۱۱_فراموش نکنید،جذابترین داستانها الزاما داستانهای غیرقابل فهم برای مخاطب عام نیستند.نگاهی به آثار نویسنده های مطرح
بیندازید.اکثرا سبک رئال و بیان بسیار ساده و روان داشته اند.پیچیده نویسی نشانه ی تبحر نویسنده نیست.ساده،روان و اصولی بنویسید.
۱۲_مستقیم گویی نکنید.قرار نیست خواننده را نصیحت کنیم یا باور شخصی خودمان را به خوردش بدهیم.
۱۳_راوی ، نویسنده نیست.نویسنده راوی را ساخته و خودش نشسته کنار.اجازه بدهید راوی و شخصیتها خودشان حرف بزنند.شما جای آنها صحبت نکنید.
۱۴_هر شخصیتی زبان خودش را دارد.زبان قصه موسوم است به زبان معیار.معیار یعنی شخصیتت را بسنجی. بدانی چه کسی چطور فکرش را به زبان می اورد.کارمند،دکتر،مهندس،کاسب،رفتگر هر کدام زبان خودشان را دارند.در نوشتن دیالوگ های این شخصیتها،به این تفاوت گفتاری توجه کنید.
۱۵_دیالوگ مرد با زن متفاوت است.اگر خانم نویسنده ای بخواهد از زبان یک سرباز که زیر تیغ آفتاب مشغول دیده بانیست،مونولوگ بنویسد،باید بتواند بوی عرق مردانه را که از تن او ساطع میشود حس کند.باید بتواند از بی حوصلگی روی زمین تف بیندازد یا سنگینی قنداق تفنگ را رو ی شانه اش حس کند.
اگر اقای نویسنده ای می خواهد رنج بارداری یک زن را از زبان خودش بنویسد باید دل آشوبه را حس کند،تکان های بچه را در شکم مادرش مجسم کندو....اگر نویسنده توانست خودش را در قالب جنس مخالفش بگنجاند،می تواند دیالوگ مناسبی رائه دهد.به طوریکه تشخیص جنسیت نویسنده،برای خواننده سخت باشد
بیندازید.اکثرا سبک رئال و بیان بسیار ساده و روان داشته اند.پیچیده نویسی نشانه ی تبحر نویسنده نیست.ساده،روان و اصولی بنویسید.
۱۲_مستقیم گویی نکنید.قرار نیست خواننده را نصیحت کنیم یا باور شخصی خودمان را به خوردش بدهیم.
۱۳_راوی ، نویسنده نیست.نویسنده راوی را ساخته و خودش نشسته کنار.اجازه بدهید راوی و شخصیتها خودشان حرف بزنند.شما جای آنها صحبت نکنید.
۱۴_هر شخصیتی زبان خودش را دارد.زبان قصه موسوم است به زبان معیار.معیار یعنی شخصیتت را بسنجی. بدانی چه کسی چطور فکرش را به زبان می اورد.کارمند،دکتر،مهندس،کاسب،رفتگر هر کدام زبان خودشان را دارند.در نوشتن دیالوگ های این شخصیتها،به این تفاوت گفتاری توجه کنید.
۱۵_دیالوگ مرد با زن متفاوت است.اگر خانم نویسنده ای بخواهد از زبان یک سرباز که زیر تیغ آفتاب مشغول دیده بانیست،مونولوگ بنویسد،باید بتواند بوی عرق مردانه را که از تن او ساطع میشود حس کند.باید بتواند از بی حوصلگی روی زمین تف بیندازد یا سنگینی قنداق تفنگ را رو ی شانه اش حس کند.
اگر اقای نویسنده ای می خواهد رنج بارداری یک زن را از زبان خودش بنویسد باید دل آشوبه را حس کند،تکان های بچه را در شکم مادرش مجسم کندو....اگر نویسنده توانست خودش را در قالب جنس مخالفش بگنجاند،می تواند دیالوگ مناسبی رائه دهد.به طوریکه تشخیص جنسیت نویسنده،برای خواننده سخت باشد