جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

آموزشی داستان نویسی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته جمع‌آوری نکات توسط Melina Whirlwind با نام داستان نویسی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 4,031 بازدید, 188 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته جمع‌آوری نکات
نام موضوع داستان نویسی
نویسنده موضوع Melina Whirlwind
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نهال رادان

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,512
21,981
مدال‌ها
3
شما از چه زاویه دیدی استفاده می کنید؟

هیچ کدام از زاویه های دید ذکر شده بر دیگری ارجحیت ندارند. اگر تازه نویسندگی را شروع کرده اید، اول شخص و سوم شخص محدود توصیه می شود زیرا فهم آن ها ساده تر است. با این وجود می توانید زاویه های دید مختلف را تمرین کنید. هر زاویه دیدی که انتخاب می کنید در استفاده از آن ثبات داشته باشید و از اشتباهاتی که ذکر شد اجتناب کنید.
 

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,512
21,981
مدال‌ها
3
۱. تکانه‌ای گیرا ایجاد کنید
روش‌هایی برای شروع داستان - ایجاد یک حرکت یا تکانه برای شروع داستانقانونی اساسیِ اول در مورد خط‌های آغازین این است که آنها باید عناصر منحصربه‌فردی که داستان‌تان را می‌سازد، در بر بگیرند. خط‌های ابتدایی باید یک صدای مشخص، یک نقطه نظر، یک طرح ابتدایی و اشاراتی به شخصیت‌پردازی‌ها داشته باشند. در پایان پاراگراف اول ما باید بتوانیم فضا و کشمکش‌ها را بشناسیم. مگر این‌که دلیل خاصی وجود داشته باشد که به واسطه‌ی آن این اطلاعات را دریغ کنیم.

برطرف ساختن این نیازها نباید منجر به ایجاد پیچیدگی در جملات ابتدایی شود. مثلا به جمله‌ی ابتدایی فلانری اکانر در کتابِ «آدم خوب کم پیدا می‌شود» اشاره می‌کنیم: «مادربزرگ هرگز نمی‌خواست به فلوریدا برود». در این‌جا یک صدای مشخص داریم، چیزی غیرصمیمی یا حتی کنایه‌آمیز که اشاره‌ای به مادربزرگ است که لحنی قطعی دارد. ما یک طرح کلی را می‌توانیم ببینیم که همان امتناع از سفرکردن است. و شخصیت‌سازی را نیز در آن می‌توانیم حس کنیم که یک زنِ سالخورده‌ی لجوج یا مصمم است. اگرچه نمی‌توانیم محیط را به طور دقیق تجسم کنیم، ولی به نسبت در ۶ کلمه اطلاعات زیادی به دست آورده‌ایم. این آغاز به ما جهت می‌دهد و این را مدیون حرکت و پویایی‌اش است.

بلافاصله ما با تعدادی سؤالِ بالقوه مواجه می‌شویم. سؤالاتی مانند:

چرا مادربزرگ نمی‌خواست به فلوریدا برود؟
به‌جای فلوریدا به کجا می‌خواست برود؟
همراه چه کسی قرار بود به فلوریدا برود؟
شروع موفق، تعدادی سؤال ایجاد می‌کند. به عبارتی آن تکانه را به وجود می‌آورد.
 

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,512
21,981
مدال‌ها
3
۲. در مقابل اشتیاق‌تان برای زود شروع کردن مقاومت کنید
شما نباید وسوسه شوید تا در داستان خود یک‌سره سرِ اصلِ مطلب بروید. مثل شخصیتی که بیدار می‌شود تا این بیدار شدن، شروع مواجهه با روز سرنوشت‌ساز و چالش‌برانگیزش باشد. البته اگر شما قرار باشد دوباره «زیبای خفته» را بنویسید، این شروع اشکالی نخواهد داشت. چون بیدار شدن در ابتدای آن چندان چالش‌برانگیز یا سرنوشت‌ساز نخواهد بود. مهم‌ترین دلیلی که ما داستان را به این شکل می‌نویسیم، این است که ما در تلاشیم تا داستان را به روش خود پیش ببریم. در حالی که باید اجازه بدهیم آن حرکتِ آنی خودبه‌خود توسعه پیدا کند. خیلی بهتر است در این مواقع، فقط با لحظه‌ی اول چالش اصلی داستان شروع کنیم. مثلا اگر بیدار شدن شخصیت اصلی برای حفظ روند داستان یا ایجاد جذابیتی بزرگ ضروری بود، این بیدار شدن باید به شکل ماجرایی از گذشته یا فلش‌بکی که در آینده می‌بینیم، نشان داده شود.
 

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,512
21,981
مدال‌ها
3
۳. یادتان باشد قلاب‌های کوچک بیشتر از قلاب‌های بزرگ ماهی صید می‌کنند
بعضی نویسندگان تصور می‌کنند هرچه شروع خارق‌العاده و بی‌نظیرتر باشد، شانس بیشتری برای صید خوانندگان دارند. اما نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که اگر این قلابِ بزرگ در ادامه با داستانی به همین اندازه جذاب همراه نشود، خواننده را مأیوس خواهد کرد. اگر شروع شما با دراماتیک‌ترین و بحرانی‌ترین قسمت داستان‌تان باشد، در ادامه پایین آمدن جذابیت‌اش اتفاقی اجتناب نا‌پذیر خواهد بود. همچنین اگر شروع شما به طرز شگفت‌آوری عجیب یا مغالطه‌آمیز باشد هم در ادامه شانس چندانی برای ادامه‌ی داستان در همین حد از شگفتی نخواهید داشت. همان‌طوری که دوستِ ماهی‌گیر من می‌گوید باید کوچکترین قلاب ممکن را به کار ببرید تا ماهی را به دام بیندازید، وقتی که موفق شدید باید آن را با تمام سرعت در جهت مخالف بکشید.

۴. از کل به جزء بیایید
در سینمای مدرن، معمولا فیلم‌ها با نمای بسته‌ای از یک چیز شروع می‌شوند و رفته‌رفته این تصویر دورتر می‌آید تا تأثیر آن را روشن سازد. این تکنیک برای نوشتن به ندرت مورد استفاده قرار می‌گیرد. بیشتر خوانندگان ترجیح می‌دهند که در متن داستان فرود بیایند و کم‌کم بر روی آن تمرکز کنند. شما نیز داستان را با این روند آغاز کنید.
 

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,512
21,981
مدال‌ها
3
۵. همگام با خواننده‌ی خود پیش بروید

یکی از ساده‌ترین تله‌ها در داستان نویسی این است که نوشته‌ی خود را همراه با به وجود آوردن نوعی سردرگمی برای خواننده شروع کنید. سپس با ارائه‌ی اطلاعات بعدی در ادامه‌ی داستان این ترفند خود را کامل کنید. البته مشکل در این‌جا، آن دسته از خوانندگانی هستند که با سردرگمی در ابتدا، تا انتهای داستان در این حس باقی می‌مانند. این به آن معنی نیست که جملات ابتدایی شما هرگز نباید نیاز به اطلاعات بعدی داشته باشد. بلکه نکته‌ی مهم این است که شروع داستانِ شما چه با اطلاعات بعدی که خواننده به دست می‌آورد یا حتی بدون آن هم، برایش بامعنا باشد.
 

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,512
21,981
مدال‌ها
3
۶. با یک معمای کوچک آغاز کنید
اگر شما نمی‌خواهید در اول داستان از ایجاد حسِ سردرگمی استفاده کنید، طرحِ یک معما برای خوانندگان می‌تواند بسیار مؤثر باشد. مخصوصا اگر این معما برای راویِ داستان هم وجود داشته باشد. این کار می‌تواند فورا راوی و خواننده را شریک جرم کند. یک سؤال بی پاسخ می‌تواند حتی کل داستان را نیز در بر بگیرد. مثل وقتی که دیوید کاپرفیلدِ رمان چارلز دیکنز می‌پرسد:

نمی‌دانم من قهرمان زندگی خود خواهم بود یا دیگری. در هر حال این صفحات باید آن را روشن سازد.

۷. در شروع داستان مکالمه‌ها را به حداقل برسانید
اگر فکر می‌کنید مجبورید داستان خود را با مکالمه آغاز کنید، بدانید که در حال هدایت خوانندگان خود به گردابی هستید که می‌تواند آنها را از شما بگیرد. راه‌حل‌اش این است که با گذشت یک خط از مکالمه و پیش از ادامه‌ی آن، به زمینه‌ی اصلی خود برگردید و اطلاعات تکمیلی در مورد آن بدهید. تجربه نشان داده دنبال کردن مکالمه‌های طولانی در شروع داستان همیشه سخت است.
 

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,512
21,981
مدال‌ها
3
۸. از نوشته‌های موفق یاد بگیرید
زمانی که خواستید برای شروع داستانِ خود اقدام کنید، تعدادی از داستان های کوتاه موفق را تهیه کنید. فقط جمله‌ی اول هر داستان را بخوانید. مانند سایر جنبه‌های نوشتن، شروع هر داستان‌ ساختار هنری متمایز و مخصوص به خود را دارد. خواندن شاهکارهای دیگران راهی است تا شما یاد بگیرید چگونه داستان خود را شروع کنید. (البته اگر نتوانید ادامه‌ی داستان خود را به جذابیت و خارق‌العاده بودن شروعِ خود بنویسید، باعث یأس خواننده خواهید شد).

۹. اگر شک داشتید، چند گزینه‌ی دیگر را هم امتحان کنید
روش‌هایی برای شروع داستان - بررسی گزینه‌های مختلف برای شروع داستان

معمولا به نویسندگان توصیه می‌شود چند عنوان برای نوشته‌ی خود انتخاب کنند و از دوستان و خانواده نظر بخواهند که کدام بهتر است. این کار را برای جمله‌ی شروع نیز امتحان کنید. تا وقتی که انتخاب‌های دیگر را بررسی نکنید، نمی‌توانید بفهمید که شروع شما از این بهتر می‌شود یا خیر.

۱۰. وقتی که به پایان رسیدید، دوباره شروع داستان را بخوانید
گاهی اوقات داستان در طول روند نوشتن چنان تغییر می‌کند که با شروع خود (هر چند هم عالی باشد) پیوستگی کافی را نخواهد داشت. تنها راه شما این است که مانند عنوان که پس از پایان داستان دوباره بازنگری می‌شود، شروع خود را نیز دوباره مورد بازنگری قرار دهید. البته این به آن معنا نیست که شروع خود را به طور کل به دور بیندازد. می‌توانید آن را نگه دارید شاید برای پروژه‌های بعدی به کارتان آمد.
 

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,512
21,981
مدال‌ها
3
وقتی ایده ای برای خلق داستانی جذاب و تأثیرگذار در ذهن دارید، از کجا شروع می کنید؟ توصیه ها و اطلاعات بسیار زیاد و گوناگونی در مورد هنر نویسندگی، در کتاب ها و منابع اینترنتی وجود دارد که ممکن است باعث شوند قبل از این که حتی کار را آغاز کنید، از انجام آن منصرف شوید. خوشبختانه اما می توان هنر خلق داستان را به زبانی ساده آموخت.
 

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,512
21,981
مدال‌ها
3
نوشتن یک داستان، مانند ساختن یک خانه است: ممکن است تمام ابزار و ایده های مورد نیاز را در اختیار داشته باشید، اما اگر پِی و و بنیان اثر محکم نباشد، حتی زیباترین سازه ها نیز دوامی نخواهند داشت. اغلب مختصصین در عرصه ی داستان نویسی معتقدند که هفت عنصر اصلی وجود دارد که باید در همه ی داستان ها نقش ایفا کند. اما «عناصر داستانی» چه چیزهایی هستند؟
 

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,512
21,981
مدال‌ها
3
تِم» یا «مضمون»


«پیرنگ» (یا طرح داستانی)—که در ادامه به آن می پردازیم—مشخص می کند که «چه چیزی» در داستان اتفاق می افتد، در حالی که «مضمون» (یا درونمایه) نشان می دهد که «چرا» آن اتفاقات رقم خورده اند، و نویسنده هنگام نوشتن «پیرنگ» باید پاسخ آن را بداند. به همین خاطر، قبل از این که به نوشتن بپردازید، مشخص کنید که «چرا» می خواهید این داستان را روایت کنید.

چه پیامی را می خواهید به مخاطبین انتقال دهید؟ این پیام چه آموزه هایی در مورد زندگی برای مخاطبین دارد؟ با این حال به خاطر داشته باشید که نباید به صورت مستقیم و آشکار، «مضمون» اثر را بیان کنید؛ فقط داستان را پیش ببرید و اجازه دهید خود داستان از طریق رویدادهای مختلف، به کاوش در مفهوم «تِم» مورد نظر شما بپردازد. هوش مخاطبین را دست کم نگیرید و به شکلی غیرمستقیم و با ظرافت، «مضمون» را در تار و پود رویدادها پنهان کنید تا مخاطبین خودشان به واسطه ی پیشروی در روایت، تِم های اثر را کشف کنند. آن ها ممکن است «پیرنگ» داستان را از یاد نبرند، اما نویسنده در شرایط ایده آل باید کاری کند که مخاطبین تا مدت ها بعد از خواندن اثر، به «تِم» یا «مضمون» آن بیندیشند.


باید مدت ها جست وجو می کردی تا از آن گونه راه های پرپیچ وخم یا علفزارهای آرام پیدا کنی که انگلستان بعدها به آن مشهور شد. در عوض مایل ها زمین متروک و لم یزرع وجود داشت و اینجا و آنجا راه های ناهموار روی تپه های پرشیب یا خلنگزارهای خشک و خالی . تا آن زمان اغلب جاده هایی که از رومی ها بر جای مانده بود، دیگر خراب شده یا گل و گیاه روشان را گرفته بود و داشت در میان طبیعت وحشی محو می شد. مه سردی روی رودخانه ها و مرداب ها معلق مانده بود و همین کاملا در خدمت دیوهایی بود که هنوز در این سرزمین سکنی داشتند. مردمی که آن نزدیکی زندگی می کردند—آدم از خودش می پرسید چه استیصالی وادارشان کرده بود چنین جای دلگیری را برای سکونت انتخاب کنند—جا داشت از این موجودات بترسند؛ موجوداتی که خیلی پیش از بیرون آمدن هیکل بی ریختشان از میان مه، صدای نفس هایشان به گوش می رسید. اما چنین هیولاهایی مایه ی شگفتی نبودند. مردم آن ها را خطرهای روزمره به شمار می آوردند، آن روزها چیزهای دیگری برای نگرانی وجود داشت؛ چطور از زمین سخت غذا به دست آورند، چه کنند هیزمشان تمام نشود، چطور جلوی مرضی را بگیرند که یک روزه ده دوازده خوک را می کشت و صورت بچه ها در اثرش کهیر سبز می زد.—از کتاب «غول مدفون» اثر «کازوئو ایشی گورو»
 
بالا پایین