- Mar
- 101
- 552
- مدالها
- 2
بعد از اینکه صبحونم رو خوردم، وسایلم رو جمع کردم و از عمه و آقامهدی تشکر و خداحافظی کردم و با رامین سوار ماشین شدیم. وسط راه رامین گفت:
- یعنی تو واقعاً قصد عروسی نداشتی؟
- نه به این زودی!
رامین: پس به مامان میگم عروسی رو زود نگیره.
یاد پروانه افتادم و سریع گفتم:
- نه، نه، نه بگو بگیره.
رامین خندید و گفت:
- تو که عجلهای نداشتی!
به منمن افتادم و گفتم:
- بذار عروسی کنیم راحت شیم، اینقدر خونه همدیگه نریم و بیایم! ها؟
رامین: این رو نگی چی بگی.
در جوابش ساکت شدم و هیچی نگفتم . تا رسیدیم سریع پیاده شدم و گفتم:
- بیا تو.
رامین: نه برم خونه، شب با مامان اینها میام.
- باشه به سلامت.
بعد از اینکه رامین رفت، من هم داخل خونه شدم و به مامان و نیما سلام کردم و گفتم:
- مامان، امشب عمه اینها میخواند بیاند خونمون.
مامان: برای چی؟
- رامین خان گفتند عروسی زودتر برگزار شه اینها هم میخواند بیاند تاریخ عروسی رو معلوم کنند.
مامان: چرا به این زودی؟
- نمیدونم، مامان، من جهازم آمادهس؟
مامان: آره آمادهس!
نیما با تعجب گفت:
- چه خبره؟ چرا اینقدر رامین هوله؟
- چه میدونم.
و رفتم توی اتاقم و لباسهام رو عوض کردم و رفتم بیرون. بعد از اینکه بابا اومد ناهار رو خوردیم و من رفتم توی اتاقم تا یهکم استراحت کنم و بعد کمک مامان کنم.
***
- یعنی تو واقعاً قصد عروسی نداشتی؟
- نه به این زودی!
رامین: پس به مامان میگم عروسی رو زود نگیره.
یاد پروانه افتادم و سریع گفتم:
- نه، نه، نه بگو بگیره.
رامین خندید و گفت:
- تو که عجلهای نداشتی!
به منمن افتادم و گفتم:
- بذار عروسی کنیم راحت شیم، اینقدر خونه همدیگه نریم و بیایم! ها؟
رامین: این رو نگی چی بگی.
در جوابش ساکت شدم و هیچی نگفتم . تا رسیدیم سریع پیاده شدم و گفتم:
- بیا تو.
رامین: نه برم خونه، شب با مامان اینها میام.
- باشه به سلامت.
بعد از اینکه رامین رفت، من هم داخل خونه شدم و به مامان و نیما سلام کردم و گفتم:
- مامان، امشب عمه اینها میخواند بیاند خونمون.
مامان: برای چی؟
- رامین خان گفتند عروسی زودتر برگزار شه اینها هم میخواند بیاند تاریخ عروسی رو معلوم کنند.
مامان: چرا به این زودی؟
- نمیدونم، مامان، من جهازم آمادهس؟
مامان: آره آمادهس!
نیما با تعجب گفت:
- چه خبره؟ چرا اینقدر رامین هوله؟
- چه میدونم.
و رفتم توی اتاقم و لباسهام رو عوض کردم و رفتم بیرون. بعد از اینکه بابا اومد ناهار رو خوردیم و من رفتم توی اتاقم تا یهکم استراحت کنم و بعد کمک مامان کنم.
***
آخرین ویرایش: