- Nov
- 2,553
- 13,783
- مدالها
- 3
بعد تند هردو از اتاق زدن بیرون کمی وایسادم تا ببینم کسی نمیاد تو که دیدم خبری نشود یواش در هواکش رو باز کردم رفتم پایین آروم پامو گذاشتم رو زمین که توجه آرسام سامیار به من جلب شد سامیار با ذوق گفت: اوه دمت گرم دختر اصلا یهو فکر کردم پاک مارو یادت رفته .
- هه خوب یادم رفته بود با اصرار اون وری ها اومدم .
هردو تعجب کردن منم با خیال راحت رفتم طناب اینارو از دست پاشون باز کردم وسط کارم بودم که یهو در باز شود همین یارعه شهرام اومد تو تا منو دید اصلحه اش رو در آورد به طرف من گرفت گفت: تکون نخور کی هستی هان آها همدست های این دوتا اشغال هستی بشین رو زمین زود دستات رو ببر بالا .
بدون اینکه چیزی بگم رفتم آروم جلو گفتم: نه به جان تو هم دست این دوتا کودن... هه اصلا به من میاد .
وقتی رسیدم بهش با یه ضربه کلت رو شوت کردم اون ور با یه لگد چرخشی به گردنش بیهوش شد افتاد رو زمین برگشتم سمت اون دوتا کودن و گفتم: راه بیفتید اینبار شماهارو بگیرن من کمک نمی کنم ها گفته باشم.
بعد به سمت دریچه راه افتادم هردو رفتن تو هواکش منم زود رفتم هرسه چهار دست پا تو هواکش راه میرفتم تو بیسیم گفتم: رونیکا دوربین هارو به مدت ۳ ساعت خاموش کن چون اومدن ما از اینجا بیرون سخت تر از وارد شدنشه.
جسیکا: ها آها اوکی وایسا... اهــا برو خاموش شد.
بعد این حرف جسیکا زود جلو رفتم آب آشپزخونه سردر آوردم کمی اون تورو نگاه کردم تا کسی نباشه و خوشبختانه هم نبود از اونجا پایین اومدم آرسام سامیار هم پایین اومدن یواش از. پنجره بیرون پریدیم ارتفاعش زیاد بلند نبود وقتی پایین فرود اومدیم سمت دیوار دییدیم چون طناب نداشتیم من قلاب گرفتم اون دوتا بالا رفتن آخر با یه پرش خودم رو بالا کشیدم زیاد هم سخت نبود بیرون امدن هه .
بدو بدو رفتیم سوار موتور ها شدیم سمت خونه روندیم تا رسیدیم زود رفتیم تو پارکینگ وایسادیم یه نفس عمیق کشیدم.
پوف لحظات استرس باری بود
- هه خوب یادم رفته بود با اصرار اون وری ها اومدم .
هردو تعجب کردن منم با خیال راحت رفتم طناب اینارو از دست پاشون باز کردم وسط کارم بودم که یهو در باز شود همین یارعه شهرام اومد تو تا منو دید اصلحه اش رو در آورد به طرف من گرفت گفت: تکون نخور کی هستی هان آها همدست های این دوتا اشغال هستی بشین رو زمین زود دستات رو ببر بالا .
بدون اینکه چیزی بگم رفتم آروم جلو گفتم: نه به جان تو هم دست این دوتا کودن... هه اصلا به من میاد .
وقتی رسیدم بهش با یه ضربه کلت رو شوت کردم اون ور با یه لگد چرخشی به گردنش بیهوش شد افتاد رو زمین برگشتم سمت اون دوتا کودن و گفتم: راه بیفتید اینبار شماهارو بگیرن من کمک نمی کنم ها گفته باشم.
بعد به سمت دریچه راه افتادم هردو رفتن تو هواکش منم زود رفتم هرسه چهار دست پا تو هواکش راه میرفتم تو بیسیم گفتم: رونیکا دوربین هارو به مدت ۳ ساعت خاموش کن چون اومدن ما از اینجا بیرون سخت تر از وارد شدنشه.
جسیکا: ها آها اوکی وایسا... اهــا برو خاموش شد.
بعد این حرف جسیکا زود جلو رفتم آب آشپزخونه سردر آوردم کمی اون تورو نگاه کردم تا کسی نباشه و خوشبختانه هم نبود از اونجا پایین اومدم آرسام سامیار هم پایین اومدن یواش از. پنجره بیرون پریدیم ارتفاعش زیاد بلند نبود وقتی پایین فرود اومدیم سمت دیوار دییدیم چون طناب نداشتیم من قلاب گرفتم اون دوتا بالا رفتن آخر با یه پرش خودم رو بالا کشیدم زیاد هم سخت نبود بیرون امدن هه .
بدو بدو رفتیم سوار موتور ها شدیم سمت خونه روندیم تا رسیدیم زود رفتیم تو پارکینگ وایسادیم یه نفس عمیق کشیدم.
پوف لحظات استرس باری بود
آخرین ویرایش: