جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته تکمیل شده در حسرت چشمان دلبر اثر خاتون کاربر انجمن رمان بوک

  • نویسنده موضوع خاتون
  • تاریخ شروع

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کامل شده کاربران توسط خاتون با نام در حسرت چشمان دلبر اثر خاتون کاربر انجمن رمان بوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,688 بازدید, 31 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کامل شده کاربران
نام موضوع در حسرت چشمان دلبر اثر خاتون کاربر انجمن رمان بوک
نویسنده موضوع خاتون
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط خاتون
خ
موضوع نویسنده

خاتون

مهمان
***
به خود می‌آیم؛
ساعت‌هاست که پشت پنجره‌ی کوچک اتاق،
به تماشای رفتنش ایستاده‌ام.
خیابان هست...
رد پای‌اش هست...
عطرش هست...
ولی...
خودش نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خ
موضوع نویسنده

خاتون

مهمان
***
قلبم فشرده می‌شود،
به تخت و بالشت پناه می‌برم.
همدم تنهایی‌هایم شده‌اند،
یارهای باوفایی‌اند،
مخزن اشکهایم شده‌اند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خ
موضوع نویسنده

خاتون

مهمان
***
منم،
اوست...
لباس عروسی در تن دارم،
لباس دامادی بر تن پوشانده،
تور از صورتم کنار می‌زند؛
صورت خونی دلبر...
به قلبم ایست می‌دهد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خ
موضوع نویسنده

خاتون

مهمان
***
از دست‌های بی‌رحم کابوس؛
به واقعیت فرار می‌کنم.
به واقعیتی پناه می‌آورم،
که تلخ‌تر از کابوس به دهن کجی می‌ایستد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خ
موضوع نویسنده

خاتون

مهمان
***
بودن دلبر در عین نبودنش؛
با کابوس برابری می‌کند.
داشتن دلبر در عین نداشتنش؛
بار توهم را به دوش می‌کشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خ
موضوع نویسنده

خاتون

مهمان
***
آفتاب سلام داده است،
در دلم بساط رخت شستن بر پاست.
باز صبح است و باز درد...
باز صبح است و باز تنهایی...
باز صبح است و باز دلتنگی... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خ
موضوع نویسنده

خاتون

مهمان
***
مادر نفس‌نفس‌زنان پله‌های بی‌شمار خانه را بالا می‌آید.
شال‌اش را گوشه‌ای پرت می‌کند و از گرمای تابستان می‌نالد.
از جایی که رفته بود می‌پرسم و سمت سماوری، که قل‌قل می‌کند هجوم می‌برم.
فکرم ‌در حوالی چشمان دلبر پرسه می‌زند... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خ
موضوع نویسنده

خاتون

مهمان
***
از خانه‌ی دلبر اسم به میان که می‌آید؛
دست و دلم به لرزه می‌افتد،
سرتاپایم برای شنیدنش گوش می‌شود.
من فقط نمی‌شنوم‌اش!
من حسش میکنم...
او این‌جاست،
او در قلبم خانه کرده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خ
موضوع نویسنده

خاتون

مهمان
***
مادر می‌گوید و
نمی‌داند چه می‌کند با قلبم!
مادر می‌گوید و
نمی‌داند چه‌گونه پرپر می‌شود روحم!
مادر مژده آورده است؛
مژده‌ی عروسی دلبر را!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خ
موضوع نویسنده

خاتون

مهمان
***
عروسی دلبر است.
دلبر برای خود دلبری برگزیده،
دلبر من را نخواسته،
دلبر خط بطلان روی آرزوهایم کشیده،
دلبر عشقم را ندیده!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین