جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته تکمیل شده دلنوشته در کما اثر F_PARDIS

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کامل شده کاربران توسط PardisHP با نام دلنوشته در کما اثر F_PARDIS ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,365 بازدید, 37 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کامل شده کاربران
نام موضوع دلنوشته در کما اثر F_PARDIS
نویسنده موضوع PardisHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط - گیتی -
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,823
23,786
مدال‌ها
8
***
سال‌ها بود که فکر نمی‌کردم؛ گذشته را می‌گویم!
اصلاً سراغش را نمی‌گرفتم.
اما حالا در کم‌تر از یک روز تمام زندگی چند ساله‌ام را هزاران بار دوره کردم.
تمام روزهای تلخ و شیرین زندگیم را که با تو گذشت،
فقط به این امید که در آینده تکرار شوند
و دوباره ببینمت که لبخند بر چهره داری!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,823
23,786
مدال‌ها
8
***
درحالی‌که خسته از مدرسه بر‌می‌گشتیم؛
کوله پشتی‌های سنگین‌مان را هم به دنبال خود می‌کشیدیم!
چقدر دلم برای آن روزها تنگ شده است.
نمی‌دانم حکمت چیست که زمانی که کوچک بودیم،
می‌خواستیم بزرگ شویم و حال برعکس آن است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,823
23,786
مدال‌ها
8
***
سوار ماشین شده‌ام.
به آسمان نگاه می‌کنم و شیشه‌‌ی بخار گرفته را دست می‌کشم.
کاش باد نمی‌وزید تا باران نبارد و کاش باران نمی‌بارید تا ماشین برروی جاده نلغزد، ا
ین‌گونه تو دیگر در کما نبودی. اگر همه‌ی این‌ها نمی‌شد، خوب می‌شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,823
23,786
مدال‌ها
8
***
می‌خواهم راه روم. نمی‌توانم!
اشتباهات گذشته در ذهنم شناور شدند
و مرا محکوم به ایستادن کردند.
غرق می‌شوم در ذهنم و گیج می‌رود سرم.
بد است حالم بسیار بد.
می‌افتم! بر روی پیاده‌روی خیس از باران آرزوها.
پلک می‌زنم و چشمانی را می‌بینم که به من خیره شدند.
یاد تو می‌افتم و دیگر چیزی یادم نمی‌آید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,823
23,786
مدال‌ها
8
***
بی‌هوشم و به اندازه‌ی تمام گرگ‌های بیابان خسته.
دورم را مردم گرفته‌اند.
خوش به حال‌شان که چیزی از درد و رنج نمی‌دانند.
نباید وقت را تلف کنم، باید بروم!
و برگردم به پشت همان شیشه‌ی نفرین شده‌ی بیمارستان، و منتظر تو بمانم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,823
23,786
مدال‌ها
8
***
می‌بینی؟ دوستت به چه حالی افتاده!
آنقدر شب‌ها را منتظر بیداری تو مانده که آخر خود بیهوش شده!
می‌گویند باید بخوابم، باید استراحت کنم!
اما آن‌ها نمی‌فهمند در هر ثانیه، چگونه آتش غم تمام وجودم را می‌سوزاند.
به‌طوری که حتی آب از گلویم پایین نمی‌رود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,823
23,786
مدال‌ها
8
***
تمام خاطرات کودکی حالا ورق‌ورق شده
و در انتظار شعله‌های آتش مانده اند.
باورم نمی‌شد! دکتر آمد، استوار در جلوی چشمانمان ایستاد
و گفت احتمال بیداری تو بسیار اندک است،
آنقدر که بهتر است به خود امید واهی ندهیم!
یعنی به ته خط رسیده‌ام؟
رفیق بلند شو، بگو که این حقیقت نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,823
23,786
مدال‌ها
8
***
خیره به صورت زیبایت که یادآور بهترین روزهای زندگیم است،
آرام اشک می‌ریزم. دلم بسیار گرفته است رفیق.
نمی‌دانم چه کنم... .
دلم می‌خواهد دوباره از این شهر بروم
و وقتی بازگشتم تو به استقبالم آمده باشی!
اما می‌ترسم، می‌ترسم بروم و زمانی که می‌آیم،
یک سنگ قبر به سنگ قبرها اضافه شده باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,823
23,786
مدال‌ها
8
***
رفیق، کاش من را زنده‌زنده می‌سوزاندند
و تکه‌تکه می‌کردند تا هیچ‌وقت این روزها را نبینم!
بهتر بود بینایی‌ام را از دست می‌دادم
و تو را این‌گونه، با همان صورت مهربان! بر روی این تخت نفرین شده نمی‌دیدم.
رفیق، بیشتر از تمام انسان‌های جهان دلتنگم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,823
23,786
مدال‌ها
8
***
رفیق، نمی‌دانم حالا که چشمانت بسته است،
آیا خواب هم می‌بینی یا نه.
اما اگر میبینی قطعاً خواب شیرینی است.
زیرا از زیر این دم و دستگاه‌ها هم می‌توانم لبخند هرچند کم‌رنگ تو را خوب ببینم.
شاید خواب اهداف و آرزوهایت را می‌بینی.
بعید می‌دانم من هم در خواب تو باشم!
از آخرین باری که هم را دیدیم بسیار می‌گذرد،
رفیق آیا من را به یاد داری؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین