- Mar
- 186
- 43
- مدالها
- 1
بعد از گذروندن دو سه تا پاساژ بالاخره پاساژ مورد نظرم رسیدم تونستم چیزهای خوبی بگیرم یه دونه هودی بنفش و طوسی
و لباس راحتی گشاد آبی...
و یه دونه کتونی سفید بندی تیپ اسپرتی میشد اوم خوبه
و با یه نیم بوت خریدم.
همیشه تیپ های اصلی من رسمی بود.
من مقنعه نیم بوت مانتو رسمی و یا جین ذغالی یا شلوار مشکی راسته بود گاهی اوقات هم تیپ های اسپرت میزدم با مرجان وقتی بیرون میرفتم میپوشیدم.
همینجور که پلاستیکهای خریدم رو توی دستم جابجا میکردم چشمم به مغازه لباس فروشی افتاد؛
چه قشنگ بود لباس بلندی که زمینه سفید و گلهای قرمز و زرد داشت مطمئنم با روسری شمالی خیلی بهش میاد دلمو برده بود رفتم داخل مغازه
خانم جوانی فروشنده بود ازش خواستم سایز منو بیاره و پروش کنم، وای چیزیو که میدیدم باور نمیکردم خیلی قشنگ بهت مینشست.
تا حالا از اینجوری لباس نخریده بودم سریع خریدمش حساب کردم و اومدم بیرون.
حالا باید دنبال یه روسری فروشی میگشتم که به این لباس بیاد رفتم جلو که چشمم به آخرین مغازه پاساژ افتاد!
و لباس راحتی گشاد آبی...
و یه دونه کتونی سفید بندی تیپ اسپرتی میشد اوم خوبه
و با یه نیم بوت خریدم.
همیشه تیپ های اصلی من رسمی بود.
من مقنعه نیم بوت مانتو رسمی و یا جین ذغالی یا شلوار مشکی راسته بود گاهی اوقات هم تیپ های اسپرت میزدم با مرجان وقتی بیرون میرفتم میپوشیدم.
همینجور که پلاستیکهای خریدم رو توی دستم جابجا میکردم چشمم به مغازه لباس فروشی افتاد؛
چه قشنگ بود لباس بلندی که زمینه سفید و گلهای قرمز و زرد داشت مطمئنم با روسری شمالی خیلی بهش میاد دلمو برده بود رفتم داخل مغازه
خانم جوانی فروشنده بود ازش خواستم سایز منو بیاره و پروش کنم، وای چیزیو که میدیدم باور نمیکردم خیلی قشنگ بهت مینشست.
تا حالا از اینجوری لباس نخریده بودم سریع خریدمش حساب کردم و اومدم بیرون.
حالا باید دنبال یه روسری فروشی میگشتم که به این لباس بیاد رفتم جلو که چشمم به آخرین مغازه پاساژ افتاد!
آخرین ویرایش: