- Mar
- 186
- 43
- مدالها
- 1
همش توی ذهنم حرف آروشا اومد که گفت: فرانک..... که مطمئن شدم فرانک خودم بود اونجا..فرانک خودم بود و من اینجوری باهاش حرف زدم!
پس زنده بوده!پری من زنده بود!!!
رسیدم به دانشگاه و ماشینو بغلای دانشگاه هول هولکی پارک کردم و دویدم سمت دانشگاه و علامتی به نگهبانی که میشناختم دادم و دویدم توی محوطه...
آروشاگفت رفته دوربینا رو چک کنه...پس باید توی دوربین خونه باشه...
دویدم توی سالن و بچها با تعجب وشوک نگاهم میکردند...
پس زنده بوده!پری من زنده بود!!!
رسیدم به دانشگاه و ماشینو بغلای دانشگاه هول هولکی پارک کردم و دویدم سمت دانشگاه و علامتی به نگهبانی که میشناختم دادم و دویدم توی محوطه...
آروشاگفت رفته دوربینا رو چک کنه...پس باید توی دوربین خونه باشه...
دویدم توی سالن و بچها با تعجب وشوک نگاهم میکردند...