جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده رفتنت را هیچکس باور نداشت اثر ام کا اچ p.r

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ام کا اچ p.r با نام رفتنت را هیچکس باور نداشت اثر ام کا اچ p.r ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,233 بازدید, 20 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع رفتنت را هیچکس باور نداشت اثر ام کا اچ p.r
نویسنده موضوع ام کا اچ p.r
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ام کا اچ p.r
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,608
15,618
مدال‌ها
6
نام اثر:رفتنت را هیچ‌کَس باور نداشت
ژانر:تراژدی
نام نویسنده:ام کا اچ p.r
ویراستار: @DELARAM
کپیست: @ARALIYA
مقدمه: من در حصار تنهایی خود ساکت و مغموم نشسته‌ام دیری‌ست آسمان لباس سیاه عزا به تن کرده است و ستارگان همه در حسرت دیدار او می‌گریند و در این تاریکی صدای زوزه‌های گرگ‌ها چه غمناک است این‌جا جایی‌ست که باید از زیبایی پروانه ترسید. این‌جا جایی‌ست که خرگوش منتظر شکار شکارچی‌ست و مخزون‌ترین نَوای عاشقانه برای شغال‌ها است.
Negar_1694615560065.png
 

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,432
13,007
مدال‌ها
17
negar_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B1%DB%B2%DB%B1%DB%B9_%DB%B1%DB%B2%DB%B4%DB%B1%DB%B3%DB%B9-1-png.163765

عرض ادب و احترام خدمت نویسندگان گرامی
رمان‌بوک.
با تشکر برای انتخاب "رمان‌بوک" برای انتشار
آثار ارزشمندتان.

لطفاً پیش‌از نگاشتن، تاپیک زیر را به خوبی مطالعه کنید:
[قوانین ساب پاکت‌نامه]

پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

همچنین پس از گذاشتن ۱۵ پارت از اثرتان، می‌توانید برای آن درخواست تگ دهید:
[تاپیک درخواست تگ پاکت‌نامه و دفترخاطرات]

بعد از قرار دادن حداقل ۲۰ پارت، می‌توانید در تاپیک زیر، اعلام پایان کنید:
[تاپیک اعلام پایان دفترخاطرات و پاکت‌نامه]

با آرزوی موفقیت روزافزون
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,608
15,618
مدال‌ها
6
هنوز هم نمی‌توانم باور کنم رفتنت را... .
چطور ممکن است مرا رها کنی و بروی
مگر قولت را فراموش کرده‌ای؟
یا این‌که مثل تمام بزرگترها توام قول‌هایت دروغ بود؟ تو قول داده بودی که با هم کشتی‌ای درست کنیم و به جنگ دزدان دریایی برویم، قول داده بودی ناخدای کشتی من شوی و با هم تمام آب‌های اقیانوس اطلس را فتح کنیم.
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,608
15,618
مدال‌ها
6
می‌دانی معنای واقعی تنهایی را از کِی درک کردم از همان بچگی شاید به من بخندی و بگویی چه مسخره بچه‌ها هم مگر می‌فهمند تنهایی یعنی چه؟ من معنای تنهایی را از همان وقتی فهمیدم که شانه‌های پدر از غم دوری تو افتاده‌تر شده بود و کمرش از بی وفایی روزگار شکسته بود از همان وقتی که سیگار شد همدم روزهای غمگین پدرم از همان وقتی که صدای گریه‌های مادرم ترسناک‌ترین کابوس شب‌هایم شد از همان وقتی که زن‌های همسایه با چادرهایی سیاه در خانه‌مان نشسته بودند و انگار نبودنت را عزا می‌گرفتند. و لیلی خواهرم با ترس به عکست که روی طاقچه جا خوش کرده بود لبخند می‌زد و زیرلب زمزمه می‌کرد تو بر می‌گردی و من تنها در گوشه‌ی اتاق نشسته بودم و به این می‌اندیشیدم که حتما وقتی برگشتی برایم خوراکی‌های خوشمزه‌‌ای می‌آوری و مثل همیشه به رویم لبخند میزنی، چه کودکانه می‌اندیشیدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,608
15,618
مدال‌ها
6
می‌دانی چند سال است که رفته‌ای؟‌ پس کِی باز می‌گردی چشمان مادر به در خشک شده است لیلی هنوز هم محو تماشای عکست بر روی طاقچه است و پدر، آه از پدر نگویم بهتر است. از همان وقتی که تو رفتی دیگر کسی در این خانه صدای خنده‌های کوتاه پدر را نشنید نمی‌دانم بگویم یا نه اما من هر شب لرزش شانه‌های پدر را که در حیاط دور از چشمان ما برای دلبندش می‌گرید می‌بینم .از خودم بگویم؟ و من هنوز هم نمی‌توانم دلیل نبودنت را درک کنم؟ چرا همه گریه می‌کنند؟ چرا دیگر کسی به من لبخند نمی‌زند؟ چرا همه اسیر غم های خود شده‌اند و هیچ کدام نمی‌اندیشند که منی اینجا نشسته است و در آرزوی یک لبخند آشنا روز و شب را به سر می برد. راستی کِی برمی‌گردی؟
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,608
15,618
مدال‌ها
6
دلم می‌خواهد زودتر برگردی و مرا مثل بچگی‌هایم روی شانه‌های محکمت بگذاری و صدای خنده‌‌هایمان فضای خانه را پُر کند از شادی. دلم هوای خنده‌هایت را کرده، دلم هوای شنیدن صدای نفس‌هایت را کرده، گفته بودم وقتی نیستی از همیشه تنها‌ترم گفته بودم وقتی نیستی کسی حواسش به من نیست، گفته بودم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,608
15,618
مدال‌ها
6
نمی‌دانم کجایی؟ گاهی با خود می‌اندیشم نکند زبانم لال مرده‌ای و کسی به من نمی‌گوید تا به خیال خامشان غمگین نشوم اما نه امکان ندارد من تمامی بهشت زهرا را در جست و جوی نشانی از تو گشته‌ام .آنجا پر بود از پیر، جوان، کودک، اما نشانی از تو در آن‌جا نبود (شاید هم بود و من نمی‌خواستم باور کنم). می‌دانی چه چیزی از تنهایی دردناک‌تر است اینکه ندانی کسی که تنهایت گذاشته کجاست؟آیا از حال و احوالت خبر دارد؟ آیا می‌داند که با رفتنش چه بلایی بر سر دلت آورده است؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,608
15,618
مدال‌ها
6
راستی برای تو از مادر بگویم حالش خوب است یعنی دارد خوب می‌شود خوب که می‌گویم فکر نکن صدای خنده‌های بلندش گوش فلک را کَر کرده‌ است نه خوب یعنی بعد از چند وقت‌ روزه‌ی سکوتش را شکسته است و هر روز را با یاد خاطرات حضورت سپری می‌کند. هر روز برای ما از تو می‌گوید از شیطنت‌هایت از مهربانی‌هایت اما می‌دانی از کجا می‌فهمم حالش خوب نیست از آن‌جا که هر بار از خاطرات تو می‌گوید و لبخند می‌زند بلافاصله اشک‌هایش چون سیلی خروشان روانه‌ی گونه‌های استخوانی‌اش می‌شود و غم همچون پیچکی مردمک سیاه چشمانش را در بر می‌گیرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,608
15,618
مدال‌ها
6
سلام عزیز‌تر از جانم حالت خوب است؟ بدون ما خوش می‌گذرد مادر می‌گوید؛ تو رفته‌ای پیش خدا جایی که هیچ غم ‌و دردی وجود ندارد، هیچ‌کسی بیمار نمی‌شود، همه در شادی و خوشی با هم زندگی می‌کنند، و هر چیزی که بخواهند برایشان فراهم می‌شود هر وقت که مادر این حرف‌ها را می‌زند من آرزو می‌کنم که هر چه زود‌تر من هم بیایم کنارت آخر خسته شده‌ام از این همه درد و غمی که در زمین وجود دارد راستی تو از حال ما خبر داری؟ از حال مردم محله ؟خدا چطور؟ او ما را از آن بالا می‌بیند؟ حواسش به ما هست؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,608
15,618
مدال‌ها
6
امروز می‌خواهم برایت از همه‌ی مردم بگویم، همه‌ی کسانی که در اطرافمان زندگی می‌کنند و ما از حال آنان بی خبریم یکی از آن‌ها محمد است هم نام تو پسر همسایه‌مان نمی‌دانم یادت هست یا نه؟! محمد پسر باهوش و مهربانی‌ست من هر وقت به او نگاه می‌کنم به یاد تو و مهربانی‌هایت می‌ٱفتم ولی حیف این روزها سخت مریض است و صدای سرفه‌هایش و موهای از ته تراشیده شده‌اش دل هر سنگی را آب می‌کند، او خیلی ضعیف شده و حتی نمی‌تواند با بچه‌های محله در کوچه فوتبال بازی کند و هر روز از پشت پنجره به هیاهوی بچه‌ها نگاه می‌کند راستی گفته بودم پدرش معتاد است و کاری از دست مادرش هم بر نمی‌آید و هر روز با بغض به پسرش خیره می‌شود به خدا بگو کمی هوایشان را داشته باشد، او حواسش به همه هست نه؟
 
بالا پایین