- Sep
- 181
- 298
- مدالها
- 2
جیمز که لب هاش خشک شده بود گفت:
- چهجوری؟
مکس لوله تفنگ شکاریش رو بالا اورد و سمت جیمز نشونه گرفت و با لبخند کج موذیانهای گفت:
- اینجوری.
جیمز دستهاش رو به نشونه تسلیم بالا برد و گفت:
- اشتباه بزرگی داری مرتکب میشی.
- جدی؟ چهطور؟
- من و اون زن تنها راه نجات بشریم. تنها راه نجات شما.
مکس قدم به قدم به جیمز نزدیکتر میشد ولی جیمز از جاش تکون نمیخورد.
- چهطور؟ نکنه فرشته نجاتی؟
- اون زن دانشمنده. اگه سالم به مقصدمون نرسیم همتون از حمله و بیماری میمیرید.
مکس حالا تنها دو قدم با جیمز فاصله داشت. مکس گفت:
- حتی اگه تمام دنیا هم از بین بره ما بازم زنده میمونیم. میدونی چرا؟
جیمز چیزی نگفت و به چشمهای مکس زل زده بود. مکس ادامه داد:
- چون ما حیوونیم. قانون جنگل میگه بکش وگرنه میکشنت.
مکس انگشتش رو سمت ماشه برد تا به جیمز شلیک کنه. جیمز به سرعت برق به سمت شکم مرد رفت و اون رو بغل گرفت و محکم به روی زمین کوبید. از جاش بلند شد و چندین دفعه دست مکس رو لگد کرد. اسلحه رو برداشت. مکس مچ پای راست جیمز رو گاز گرفت. جیمز یک لگد به صورت مکس زد و با قنداق اسلحه یک ضربه به سرش ضربه زد. نفس نفس زنان به صورت خونی مکس که با خون پیونیش قرمز شده بود نگاه کرد. به اطراف نگاه کرد و گفت:
- لوسیل!
***
لوسیل دستهاش رو به نشانه تسلیم شدن بالا اورده بود. کلی گفت:
- واکسن؟
- آره واکسن. من میتونم بسازمش. فقط باید بذاری که برم.
کلی خنده ای کرد و گفت:
- چرا باید فکر کنی که اونقدر احمقم که حرفهات رو باور کنم؟
- در واقع خیلی باید احمق باشی که باور نکنی و من رو بکشی.
کلی چیزی نگفت و منتظر ادامه صحبتهای لوسیل شد. لوسیل گفت:
- صدای انفجاری که شنیدید... صدای انفجار پایگاه نظامی ما بوده. ما از اونجا فرار کردیم. اگه به مقصدمون نرسیم سالها طول میکشه تا درمان پیدا بشه. از کجا میدونی؟ شاید نفر بعدی خودت باشی.
- چهجوری؟
مکس لوله تفنگ شکاریش رو بالا اورد و سمت جیمز نشونه گرفت و با لبخند کج موذیانهای گفت:
- اینجوری.
جیمز دستهاش رو به نشونه تسلیم بالا برد و گفت:
- اشتباه بزرگی داری مرتکب میشی.
- جدی؟ چهطور؟
- من و اون زن تنها راه نجات بشریم. تنها راه نجات شما.
مکس قدم به قدم به جیمز نزدیکتر میشد ولی جیمز از جاش تکون نمیخورد.
- چهطور؟ نکنه فرشته نجاتی؟
- اون زن دانشمنده. اگه سالم به مقصدمون نرسیم همتون از حمله و بیماری میمیرید.
مکس حالا تنها دو قدم با جیمز فاصله داشت. مکس گفت:
- حتی اگه تمام دنیا هم از بین بره ما بازم زنده میمونیم. میدونی چرا؟
جیمز چیزی نگفت و به چشمهای مکس زل زده بود. مکس ادامه داد:
- چون ما حیوونیم. قانون جنگل میگه بکش وگرنه میکشنت.
مکس انگشتش رو سمت ماشه برد تا به جیمز شلیک کنه. جیمز به سرعت برق به سمت شکم مرد رفت و اون رو بغل گرفت و محکم به روی زمین کوبید. از جاش بلند شد و چندین دفعه دست مکس رو لگد کرد. اسلحه رو برداشت. مکس مچ پای راست جیمز رو گاز گرفت. جیمز یک لگد به صورت مکس زد و با قنداق اسلحه یک ضربه به سرش ضربه زد. نفس نفس زنان به صورت خونی مکس که با خون پیونیش قرمز شده بود نگاه کرد. به اطراف نگاه کرد و گفت:
- لوسیل!
***
لوسیل دستهاش رو به نشانه تسلیم شدن بالا اورده بود. کلی گفت:
- واکسن؟
- آره واکسن. من میتونم بسازمش. فقط باید بذاری که برم.
کلی خنده ای کرد و گفت:
- چرا باید فکر کنی که اونقدر احمقم که حرفهات رو باور کنم؟
- در واقع خیلی باید احمق باشی که باور نکنی و من رو بکشی.
کلی چیزی نگفت و منتظر ادامه صحبتهای لوسیل شد. لوسیل گفت:
- صدای انفجاری که شنیدید... صدای انفجار پایگاه نظامی ما بوده. ما از اونجا فرار کردیم. اگه به مقصدمون نرسیم سالها طول میکشه تا درمان پیدا بشه. از کجا میدونی؟ شاید نفر بعدی خودت باشی.
آخرین ویرایش توسط مدیر: