- Sep
- 181
- 298
- مدالها
- 2
منشی که زن جوان مو مشکی بود گفت:
- از قبل هماهنگ کردید؟
اون مرد از جیب داخلی کتش کارت شناساییش رو در اورد و به منشی نشون داد.
منشی کمی ترسید و با اتاق فیلدز تماس گرفت.
منشی گفت:
- فرمانده از وزارت دفاع اینجا تشریف آوردن و نقشه طبقات رو میخوان. اجازه دسترسی میفرمایید؟
بعد از چند ثانیه مکث منشی تماس رو قطع کرد و گفت:
- لطفا سیستم گیرندتون رو فعال کنید تا نقشه رو باهاتون به اشتراک بذارم.
مرد از روی ساعت مچیش گیرندش رو روشن کرد و نقشه رو گرفت.
***
- نیازی نیست نگران باشی. حواسمون هست لوسیل.
جیمز در حال حرف زدن با لوسیل بود. لوسیل گفت:
- جیمز. فک کردم تو حرفم رو باور میکنی.
جیمز دستهاش رو روی بازوهای لوسیل قرار داد و گفت:
- نمیذارم برات اتفاق بدی بیوفته.
- مسئله من نیستم. مسئله... .
- واسه هیچکسی... اتفاقی نمی افته.
لوسیل به چشمهای جیمز زل زد و گفت:
- اگه افتاد چی؟
جیمز بدون هیچ حرفی به چشمهای لوسیل نگاه کرد و بعد از چند ثانیه مکث گفت:
- فرار کن. اگه واقعاً فکر میکنی قرار اتفاقی بیوفته همین الان ساختمون رو ترک کن.
- پس تو چی؟
- حتی اگه واقعاً چیزی تهدیدمون کنه من باید اینجا باشم.
لوسیل با نگرانی به چشمهای آبی رنگ و جدی جیمز نگاه کرد.
***
فیلدز در اتاقش و پشت میز قهوهای رنگش در حال صحبت با شخصی بود.
فیلدز گفت:
- اونها اینجان. فکر نمیکنم این برنامه واقعاً برنامه وزارت بوده باشه.
هافمن که در اتاقش با ردآی سرمهایش و مدالهای متصل بهش در پایگاه A در حال تماشای منظره بیرون بود، پشت تلفن جواب داد:
- از قبل هماهنگ کردید؟
اون مرد از جیب داخلی کتش کارت شناساییش رو در اورد و به منشی نشون داد.
منشی کمی ترسید و با اتاق فیلدز تماس گرفت.
منشی گفت:
- فرمانده از وزارت دفاع اینجا تشریف آوردن و نقشه طبقات رو میخوان. اجازه دسترسی میفرمایید؟
بعد از چند ثانیه مکث منشی تماس رو قطع کرد و گفت:
- لطفا سیستم گیرندتون رو فعال کنید تا نقشه رو باهاتون به اشتراک بذارم.
مرد از روی ساعت مچیش گیرندش رو روشن کرد و نقشه رو گرفت.
***
- نیازی نیست نگران باشی. حواسمون هست لوسیل.
جیمز در حال حرف زدن با لوسیل بود. لوسیل گفت:
- جیمز. فک کردم تو حرفم رو باور میکنی.
جیمز دستهاش رو روی بازوهای لوسیل قرار داد و گفت:
- نمیذارم برات اتفاق بدی بیوفته.
- مسئله من نیستم. مسئله... .
- واسه هیچکسی... اتفاقی نمی افته.
لوسیل به چشمهای جیمز زل زد و گفت:
- اگه افتاد چی؟
جیمز بدون هیچ حرفی به چشمهای لوسیل نگاه کرد و بعد از چند ثانیه مکث گفت:
- فرار کن. اگه واقعاً فکر میکنی قرار اتفاقی بیوفته همین الان ساختمون رو ترک کن.
- پس تو چی؟
- حتی اگه واقعاً چیزی تهدیدمون کنه من باید اینجا باشم.
لوسیل با نگرانی به چشمهای آبی رنگ و جدی جیمز نگاه کرد.
***
فیلدز در اتاقش و پشت میز قهوهای رنگش در حال صحبت با شخصی بود.
فیلدز گفت:
- اونها اینجان. فکر نمیکنم این برنامه واقعاً برنامه وزارت بوده باشه.
هافمن که در اتاقش با ردآی سرمهایش و مدالهای متصل بهش در پایگاه A در حال تماشای منظره بیرون بود، پشت تلفن جواب داد:
آخرین ویرایش توسط مدیر: