- Sep
- 181
- 298
- مدالها
- 2
جیمز بعد از چند ثانیه مکث با تن صدای پایین جواب داد:
- گروه سیگما.
- سیگما؟!
- آره سیگما.
- سیگما دیگه کیه جیمز؟
جیمز بازوی راست لوسیل رو گرفت و اون رو به سمت آسانسور برد در حالیکه لوسیل همچنان که به جیمز نگاه میکرد ازش مدام سوال میپرسید:
- جیمز! اونها آدمکشن؟ اونها کین؟ بگو.
سوار آسانسور شدن. لوسیل بازوش رو از دست جیمز بیرون کشید و دیگه چیزی نگفت.
جیمز به لوسیل نگاه کرد و گفت:
- اخبار شب رو یادته؟
لوسیل به جیمز نگاه کرد. جیمز ادامه داد:
- همون بخشی که درباره ذرات کشف شده قطب شمال بود.
- منظورت چیه؟
جیمز به روبه روش نگاه کرد و جواب داد:
- فکر کنی میفهمی. خیلی سادست.
لوسیل هم به روبه روش نگاه کرد و غرق در فکر شد. به طبقه همکف رسیدن. از آسانسور پیاده شدن. جیمز در حال همراهی لوسیل به سمت در خروجی بود تا لوسیل بره و وارد ایستگاه زیرزمینی قطار بشه. در همون حالت که به سمت در خروجی حرکت میکردن لوسیل به یکباره ایستاد و رو به جیمز گفت:
- اونها... مال این ور نیستن؟
جیمز با سر صاف و کمال خونسردی گفت:
- آفرین دختر باهوش!
لوسیل به شدت متعجب شده بود. سرش رو پایین انداخت. چراغهای طبقه همکف کم و بیش روشن بودن و بهجز منشی لابی کسی در طبقه نبود. در ورودی ساختمان سر تا سر از درهای برقی شیشهای تشکیل شده بود. ولی لوسیل برای خارج شدن از ساختمان، نیازی به عبور از اون درها نداشت چرا که اون درها به بیرون و محوطه باز پایگاه راه داشتن. برای رفتن به طبقه زیرین و ایستگاه قطار باید از در کشویی برقی سمت راست که مثل ورودی متروها هست وارد شد.
- گروه سیگما.
- سیگما؟!
- آره سیگما.
- سیگما دیگه کیه جیمز؟
جیمز بازوی راست لوسیل رو گرفت و اون رو به سمت آسانسور برد در حالیکه لوسیل همچنان که به جیمز نگاه میکرد ازش مدام سوال میپرسید:
- جیمز! اونها آدمکشن؟ اونها کین؟ بگو.
سوار آسانسور شدن. لوسیل بازوش رو از دست جیمز بیرون کشید و دیگه چیزی نگفت.
جیمز به لوسیل نگاه کرد و گفت:
- اخبار شب رو یادته؟
لوسیل به جیمز نگاه کرد. جیمز ادامه داد:
- همون بخشی که درباره ذرات کشف شده قطب شمال بود.
- منظورت چیه؟
جیمز به روبه روش نگاه کرد و جواب داد:
- فکر کنی میفهمی. خیلی سادست.
لوسیل هم به روبه روش نگاه کرد و غرق در فکر شد. به طبقه همکف رسیدن. از آسانسور پیاده شدن. جیمز در حال همراهی لوسیل به سمت در خروجی بود تا لوسیل بره و وارد ایستگاه زیرزمینی قطار بشه. در همون حالت که به سمت در خروجی حرکت میکردن لوسیل به یکباره ایستاد و رو به جیمز گفت:
- اونها... مال این ور نیستن؟
جیمز با سر صاف و کمال خونسردی گفت:
- آفرین دختر باهوش!
لوسیل به شدت متعجب شده بود. سرش رو پایین انداخت. چراغهای طبقه همکف کم و بیش روشن بودن و بهجز منشی لابی کسی در طبقه نبود. در ورودی ساختمان سر تا سر از درهای برقی شیشهای تشکیل شده بود. ولی لوسیل برای خارج شدن از ساختمان، نیازی به عبور از اون درها نداشت چرا که اون درها به بیرون و محوطه باز پایگاه راه داشتن. برای رفتن به طبقه زیرین و ایستگاه قطار باید از در کشویی برقی سمت راست که مثل ورودی متروها هست وارد شد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: