- Apr
- 5,571
- 6,491
- مدالها
- 12
نشستم رو تخت و شماره ماهرخ رو گرفتم… .
- بهبه چه عجب شماره شما افتاد رو گوشی منه بدبخت. الهی به زمین سرد بخوری یخ بزنی، خیلی بیشعوری عنتر، الان هم حتماً کارت گیره زنگ زدی عوضی آره؟ بی چشم و رو.
همینطور داشت غر میزد و من هم گوش میکردم.
- تموم نشد؟
- پوف تموم شد.
- بهخدا کار دارم اصلاً وقت نمیکنم غذا بخورم، همهش سرکارم شب هم عین جنازه میشم از خستگی؛ دلم برات تنگ شده بود زنگ زدم باهات حرف بزنم که دل تنگیم رفع شد.
- کوفت میدونی چند وقته زنگ میزنم جواب نمیدی؟
- گفتم که سرم شلوغه عزیز دلم ببخشید خوب.
- باشه بخشیدم حالا چرا میری سر کار؟
موندم چی بگم؟ من که سرکار نمیرم.
- نمیخوام دستم جلو رهام دراز باشه.
- ولی اون که بهت چیزی نگفته!
- نگفته ولی خودم دوست ندارم.
اون لحظه بهانهای بهتر پیدا نکردم.
- آها سخته کارش؟
- نه زیاد فقط خسته کنندهاس.
- آخی الهی دلم براتون تنگ شده.
- برای من یا داداشم؟
- هر دوتون بیشتر برای رهام.
- ک*ثا*فت، پس همونه همهش زنگ میزدی میخواستی آمار بدم آره؟
- اون هم بی تاثیر نبود.
- گمشو کلاً همین بود من بهانه بودم.
- نهبهخدا رها راست میگم.
- خیلی خوب حالا دیگه چهخبر؟
خلاصه بعد کلی رفع دلتنگی قطع کردم، باید میخوابیدم فردا باید برم ماموریت با ذوق خوابم برد… .
***
سوار ماشین شدیم یه ون مشکی! داشتیم به سمت یک آدم ربا میرفتیم که دستگیرش کنیم. خوب من که نمیتونم از تفنگم استفاده کنم چرا اومدم؟ تفنگم همراهم بود ولی اجازهاش نه.
رسیدیم پیاده شدیم و همه کمین کردن، آیدین خودش هم بود ولی رهام پایگاه بود. اینجا تقریباً خرابه بود گویا آدمهایی که ربوده شدن اینجا نگهداری میشن. قرار بود با علامت آیدین دونهدونه بریم پشت یه دیوار.
حواسم فقط به آیدین بود چهقدر از این زاویه خوشگله. من چی دارم میگم؟ این چه حرفیه؟ خوشگله که خوشگله برای مامانش خوشگله والا... .
- بهبه چه عجب شماره شما افتاد رو گوشی منه بدبخت. الهی به زمین سرد بخوری یخ بزنی، خیلی بیشعوری عنتر، الان هم حتماً کارت گیره زنگ زدی عوضی آره؟ بی چشم و رو.
همینطور داشت غر میزد و من هم گوش میکردم.
- تموم نشد؟
- پوف تموم شد.
- بهخدا کار دارم اصلاً وقت نمیکنم غذا بخورم، همهش سرکارم شب هم عین جنازه میشم از خستگی؛ دلم برات تنگ شده بود زنگ زدم باهات حرف بزنم که دل تنگیم رفع شد.
- کوفت میدونی چند وقته زنگ میزنم جواب نمیدی؟
- گفتم که سرم شلوغه عزیز دلم ببخشید خوب.
- باشه بخشیدم حالا چرا میری سر کار؟
موندم چی بگم؟ من که سرکار نمیرم.
- نمیخوام دستم جلو رهام دراز باشه.
- ولی اون که بهت چیزی نگفته!
- نگفته ولی خودم دوست ندارم.
اون لحظه بهانهای بهتر پیدا نکردم.
- آها سخته کارش؟
- نه زیاد فقط خسته کنندهاس.
- آخی الهی دلم براتون تنگ شده.
- برای من یا داداشم؟
- هر دوتون بیشتر برای رهام.
- ک*ثا*فت، پس همونه همهش زنگ میزدی میخواستی آمار بدم آره؟
- اون هم بی تاثیر نبود.
- گمشو کلاً همین بود من بهانه بودم.
- نهبهخدا رها راست میگم.
- خیلی خوب حالا دیگه چهخبر؟
خلاصه بعد کلی رفع دلتنگی قطع کردم، باید میخوابیدم فردا باید برم ماموریت با ذوق خوابم برد… .
***
سوار ماشین شدیم یه ون مشکی! داشتیم به سمت یک آدم ربا میرفتیم که دستگیرش کنیم. خوب من که نمیتونم از تفنگم استفاده کنم چرا اومدم؟ تفنگم همراهم بود ولی اجازهاش نه.
رسیدیم پیاده شدیم و همه کمین کردن، آیدین خودش هم بود ولی رهام پایگاه بود. اینجا تقریباً خرابه بود گویا آدمهایی که ربوده شدن اینجا نگهداری میشن. قرار بود با علامت آیدین دونهدونه بریم پشت یه دیوار.
حواسم فقط به آیدین بود چهقدر از این زاویه خوشگله. من چی دارم میگم؟ این چه حرفیه؟ خوشگله که خوشگله برای مامانش خوشگله والا... .
آخرین ویرایش توسط مدیر: