- Apr
- 5,475
- 6,423
- مدالها
- 12
علی دوباره علامت داد این دفعه همون حرکت ولی برعکس! این یعنی چی؟ چرا قبلش به آدم نمیگن این علامتها چه معنی داره؟ الان من چیکار بکنم؟ همه زخمی شده بودند و رو زمین افتاده بودند، کسی نمونده که بخوام بزنم پس منم میرم پایین پیش بچهها.
تفنگ رو گذاشتم تو کیف و وسایل رو جمع کردم، لباس عوض نکردم شاید لازم باشه تنم باشه. از اتاق اومدم بیرون و دم ورودی کلید رو تحویل دادم و از ساختمون خارج شدم، مرده صندوق دار همچین نگاه میکرد انگار جن دیده والا.
رفتم سمت ویلا ولی قبل از ورودم کلتم رو از جیبم درآوردم و آماده رفتم جلو در رو هول دادم، با احتیاط رفتم داخل و کلتم جلوی خودم گرفته بودم، آماده برای هر چیزی بودم.
رفتم داخل دیدم همهی زخمیها دست و پاهاشون بسته است و مردههام کنار هم یه جا انداختن! رفتم کنار علی ایستادم و بهش نگاه کردم.
- میمردی قبل از عملیات معنی اون اداها رو بهم بگی؟
- وقت نشد بگم ولی خوب عمل کردی.
- خوب؟ هه بهتره بگی عالی چون بعید میدونم کسی باشه که بتونه اینجوری و از این فاصله اینقدر دقیق بزنه، هوم؟
- آره آفرین داری.
- الان باید چیکار کنیم؟
- جنازهها رو تحویل مدیر کل منطقه میدیم، بقیه رو هم باید ببریم ازشون حرف بکشیم و بارها رو هم باید همه چک بشه.
- چی باید بگن؟
- اینکه از کجا بار رو آوردن؟ کجا میخواستن ببرن؟ و رئیسشون کیه؟ باید رئیسشون رو بگیریم.
- اوکی.
همه رو سوار ون کردن ولی جنازهها موندن!
- پس اینها چی؟
- بعد ما میان میبرن.
شونه بالا انداختم و سوار ون شدم، یکی از اون مردها گفت:
- تو همونی هستی که تک تیرانداز بود؟
برگشتم سمتش.
- آره منم.
- باورم نمیشه یه زن تک تیرانداز یه تیم به این بزرگی باشه.
- میل خودته میخوای باور کن میخوای نکن.
روم رو برگردوندم و به جلو خیره شدم، فکر کردم الان میخواد ازم تعریف کنه ایش.
تفنگ رو گذاشتم تو کیف و وسایل رو جمع کردم، لباس عوض نکردم شاید لازم باشه تنم باشه. از اتاق اومدم بیرون و دم ورودی کلید رو تحویل دادم و از ساختمون خارج شدم، مرده صندوق دار همچین نگاه میکرد انگار جن دیده والا.
رفتم سمت ویلا ولی قبل از ورودم کلتم رو از جیبم درآوردم و آماده رفتم جلو در رو هول دادم، با احتیاط رفتم داخل و کلتم جلوی خودم گرفته بودم، آماده برای هر چیزی بودم.
رفتم داخل دیدم همهی زخمیها دست و پاهاشون بسته است و مردههام کنار هم یه جا انداختن! رفتم کنار علی ایستادم و بهش نگاه کردم.
- میمردی قبل از عملیات معنی اون اداها رو بهم بگی؟
- وقت نشد بگم ولی خوب عمل کردی.
- خوب؟ هه بهتره بگی عالی چون بعید میدونم کسی باشه که بتونه اینجوری و از این فاصله اینقدر دقیق بزنه، هوم؟
- آره آفرین داری.
- الان باید چیکار کنیم؟
- جنازهها رو تحویل مدیر کل منطقه میدیم، بقیه رو هم باید ببریم ازشون حرف بکشیم و بارها رو هم باید همه چک بشه.
- چی باید بگن؟
- اینکه از کجا بار رو آوردن؟ کجا میخواستن ببرن؟ و رئیسشون کیه؟ باید رئیسشون رو بگیریم.
- اوکی.
همه رو سوار ون کردن ولی جنازهها موندن!
- پس اینها چی؟
- بعد ما میان میبرن.
شونه بالا انداختم و سوار ون شدم، یکی از اون مردها گفت:
- تو همونی هستی که تک تیرانداز بود؟
برگشتم سمتش.
- آره منم.
- باورم نمیشه یه زن تک تیرانداز یه تیم به این بزرگی باشه.
- میل خودته میخوای باور کن میخوای نکن.
روم رو برگردوندم و به جلو خیره شدم، فکر کردم الان میخواد ازم تعریف کنه ایش.
آخرین ویرایش: