جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده [رگِ خواب] اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط itszari. با نام [رگِ خواب] اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,041 بازدید, 20 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع [رگِ خواب] اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع itszari.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط itszari.
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,749
32,309
مدال‌ها
7
Negar_1688221137250.png
نام اشعار: رگِ خواب
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی، عاشقانه
قالب: سپید
تگ: محبوب
ویراستار: @DOonYa
کپیست @Hilda;
مقدمه: نیمه‌ی دیگر ماهی و نیمه‌ی دیگرش هم
تویی؛
اما چه دراماتیک‌ است.
که نیمه‌ی تو،
بر پشتِ خورشید
پنهان است.
اما با همان نیمه‌ات،
چه‌ها که با من نکرده‌ای!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۴۱۷۵۱.png
با سلام.
شاعر عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن آثارتان خود؛ خواهشمندیم قبل از منتشر اشعار خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ شعر

پس از ارسال پانزده پست می‌توانید درخواست جلد برای اشعار خود دهید:
تاپیک جامع درخواست جلد

پس از گذشت پانزده پست می‌توانید درخواست تعیین سطح برای اشعارتان بدهید:
تگ تاپیک جامع درخواست تگ شعر

در صورتی که نمی‌خواهید به نوشتن اشعارتان ادامه دهید و یا سوالی دارید در تاپیک زیر اعلام کنید:
تایپک پرسش و پاسخ شعر
اگر اشعارتان به پایان رسید در این تاپیک اعلام کنید:
اعلام پایان اشعار

شاعران دقت کنند در صورتی که دو ماه تاپیکشان آپدیت نشود تاپیک بسته میشود
●با آرزوی موفقیت شما

[مدیریت تالار شعر]
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,749
32,309
مدال‌ها
7
خانه‌ام ویران
و قلبم بی‌جان
و نانم در آب... .
اما روزی می‌رسد
که من قلمم را بر دارم و
این شعر را با دردهایم تکمیل کنم!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,749
32,309
مدال‌ها
7
اکنون بارها
از من سئوال شده است که
برای چه زنده‌ای؟
اینک یک دلیل
بیشتر نخواهم داشت
بودنت را بهانه می‌کنم!
حال که ندارمت
اکنون کسی از من نمی‌پرسد برای چه
زنده یا مرده‌ات برایت فرقی ندارد؟
شاید چون دیگر تمایلی ندارم که بودنت را
برای زندگی‌ام بهانه کنم.
یا شاید بی‌خبر‌اند که من بعد از تو
زیر خروارها خاک به‌سر می‌برم... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,749
32,309
مدال‌ها
7
رگِ خوابِ من دستِ تو بود.
می‌دانستی که با نبودنت؛
همانند یک گل که پژمرده شده است.
با حضورت در کنارم به گلی سرخی
بدل خواهم شد.
می‌دانستی که اگر بروی
من بعد از تو خواهم مرد!
اینک زمانی که می‌دانستی
رگِ خوابِ من دستِ توست!
چرا بی‌علت
مرا با تمامِ خاطره‌هایمان
ترک کردی و رفتی؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,749
32,309
مدال‌ها
7
اینک خواب نبود،
من در خیالات بودم.
راست می‌گفتند؛
شیرینیِ عشق در قصه‌‌هاست!
دیگر نه تو
نه آبیِ آسمان
نه طلوعِ آفتاب
نه اشعه‌های ریز و درشت‌اش
نه قطرات باران
نه حضورت در قلبم
نمی‌توانند
حال مرا خوب کنند.
مگر این‌که رگِ خوابِ عجل
شیرین کند افسانه‌ی ما را!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,749
32,309
مدال‌ها
7
عشق چندان زیبایی نداشت.
به قول مادرم، عشق در قصه‌هاست!
آن‌جا که، اگر زمین خوردی
با قامت بلندش رو‌به‌رویت بایستد و بگوید:
- دستانم را بگیر و بلند شو
و اکنون در حقیقت، زمینت می‌زند و
دستانت را رها می‌کند و از تو می‌خواهد که
هرگز بلند نشوی... .
حتی اگر خودت هم بخواهی که برخیزی
یادت می‌آید، جوری تو را زمین زده است
و استخوان‌هایت را شکسته است
که نمی‌توانی حتی تکانی بخوری.
آن‌وقت، انتظار داری برخیزی و قوی باشی؟
می‌گوید زمانی که می‌تواند تو را ترک کند
می‌تواند به آسانی تو را به فراموشی بسپارد.
چرا باید زمانش را صرف عشق تو کند؟
می‌گوید، اوایل چنان وانمود می‌کند
که تو را می‌خواهد که تو تا چهل روز
کور می‌شوی! بدی‌هایش را نخواهی دید.
شکستن‌هایت را نخواهی دید.
زمین خوردن‌هایت را نخواهی دید.
فقط تنها، او را خواهی دید.
اما چهل روز که گذشت
اکنون متوجه می‌شوی
او در این چهل روز فقط وانمود کرده است
که تو را، که دستانت را که چشمانت را
هرگز ترک نخواهد کرد.
آن زمان متوجه می‌شوی
در خواب غفلت بوده‌ای؛
اما دیگر ریشه‌ات خشک شده است.
دستانت پینه بسته است.
تکه‌های قلبت دورت را حصار کرده‌اند.
غرورت زیر پاهایش پایمال شده است.
دیگر چیزی از تو باقی نخواهد ماند.
دیگر پشیمانی تو یا پشیمانی او بی‌اهمیت است.
دیگر تو آن زنِ سابق نخواهی شد.
تکه‌تکه‌های قلبت را جمع می‌کنی
اما دیگر آن قلب سابق نخواهد شد.
باز هم دلت او را می‌خواهد
اما او آن مرد سابق نخواهد شد.
اینک اگر باز هم بازگردد
تو آن زن سابق نخواهی شد.
هنوز هم جانت را فدایش می‌کنی!
اما حس نفرت او را از تو و تو را از او
دور خواهد کرد.
دیگر با مرگ هم حال تو خوب نخواهد شد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,749
32,309
مدال‌ها
7
چه زیبا گفت مادربزرگ‌ام
چو لیلایی و او چو مجنون
و او رگ خوابت را چه خوب می‌داند.
با دستانش برای تو گهواره‌ای می‌شود.
و با زبان‌اش برایت لالایی می‌خواند.
با لبانش تو را م*س*ت خود می‌کند.
با نبودنش تو را از لیلی، مجنون می‌کند.
با حسرت بودنش
تو را خار و پشیمان ز عشق می‌کند.
آن‌گاه دیگر تو نه دلی برایت می‌ماند.
نه امیدی، برای زندگی
نه شوقی، برای فردایت
نه آرزویی، برای پروازت
تو خواهی مُرد.
و او چه آسوده بر روی تو و خاطره‌هایت
خروارها خاک می‌ریزد و تو را
به فراموشی می‌سپارد.
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,749
32,309
مدال‌ها
7
امیدی که پر کشید
دیگر برنخواهد گشت.
آرزویی که برای کَسی دیگر برآورده شد.
دیگر آرزو نخواهد شد.
قلبی که شکست دیگر درست نخواهد شد.
قولی که شکست دیگر آن قول، قول نخواهد شد.
عجب جایی‌ست این دنیای فانی!
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,749
32,309
مدال‌ها
7
کابوس است زمانی که
زورت به دردهایت نمی‌رسد و
تا میایی اوج بگیری
سرنوشتت جوری رقم می‌خورد
که هر روزت را، هر بار چند قدم عقب‌گرد کنی!
 
بالا پایین