- Jul
- 673
- 11,580
- مدالها
- 2
با پایش روی زمین ضرب گرفته بود و از اضطراب به جانِ پوستهای دور ناخنش افتادهبود.
- نمیخواین بگین چیشده که سامان اون موقعهی صبح به من زنگ زد و گفت شما میخواین من رو ببینین؟ مشکلی براتون پیش اومده؟
سر بالا گرفت و به امیرعلی که آرام و خونسرد پیش رویش نشستهبود و مثل تمام دفعاتی که او را دیدهبود کت و شلوار به تن داشت نگاه کرد. سامان آنها را تنها گذاشتهبود تا بتوانند راحت صحبت کنند، اما نمیتوانست حرف بزند. از سؤال کردن و بیش از آن از گرفتن جوابی که مطابق میلش نباشد وحشت داشت و این باعث شده بود که دهانش برای پرسیدن هیچ سؤالی باز نشود.
- من، چیزه... من... .
امیرعلی لبخند محوی به لبش نشاند و با صدایی آرام، اما محکم و مطمئن گفت:
- نترسین، چند تا نفس عمیق بکشین؛ هر موقع که آروم شدین با هم حرف میزنیم، خب؟
دو دستش را روی صورتش کشید. به لطف آرامبخشی که سامان به خوردش دادهبود کمی آرامتر بود، اما هنوز هم ترس از نداشتنِ پرهام دست از سرش بر نداشته بود.
- من... ناپدریِ من تازه از کمپ اومده و حالا... حالا میخواد که پرهام رو ببره پیشِ خودش.
امیرعلی دستان در هم قلاب شدهاش را روی پاهایش گذاشت و درحالی که نگاه دقیق و موشکافانهاش به صورت رنگپریدهی او بود پرسید:
- خب الان مشکل کجاست؟
چشم درشت کرد و با حالتی عصبی گفت:
- مشکل اینجاست که من نمیخوام برادرم پیشِ یه مردِ معتاد زندگی کنه.
امیرعلی خودش را روی مبل کمی جلو کشید و نگاهش را به چشمان او که از ترس و عصبانیت درشت شده و دو دو میزد دوخت.
- مگه نگفتین ناپدریتون تازه از کمپ اومده؟ پس چرا میگین معتاده؟
با حرص سر تکان داد و گفت:
- اون مرد بیشتر از بیست ساله که مواد میکشه، چطور میتونه توی چند ماه به همین راحتی ترک کنه؟ بعد هم الان مشکل من معتاد بودن یا نبودن اون نیست، قادر دیوونهاس؛ میدونین من چندبار در حد مرگ ازش کتک خوردم؟ حالا چطور از من انتظار دارین که برادرم رو به یه همچین آدمی بسپرم؟
نگاه امیرعلی حالتی از تأسف گرفت، اما مهم نبود. این تأسف و ترحم را در نگاه خیلیها دیدهبود.
- شما میخواین که من بهتون بگم راهی هست که بتونین حضانت برادرتون رو از پدرش پس بگیرین؛ درسته؟
آرام سر تکان داد. امیرعلی ادامه داد:
- ببینین من نمیتونم بهتون امید الکی بدم؛ حضانت بچه تا هفت سالگی دست مادره، اما اگه مادر نباشه حضانت به پدر میرسه مگر اینکه پدر خودش نخواد یا مشکل حادی داشتهباشه که حضانت بچه ازش سلب بشه، ولی اینکه ناپدریِ شما قبلاً اعتیاد داشته و حالا ترک کرده دلیل بر این نمیشه که حضانت بچه ازش گرفته بشه.
- نمیخواین بگین چیشده که سامان اون موقعهی صبح به من زنگ زد و گفت شما میخواین من رو ببینین؟ مشکلی براتون پیش اومده؟
سر بالا گرفت و به امیرعلی که آرام و خونسرد پیش رویش نشستهبود و مثل تمام دفعاتی که او را دیدهبود کت و شلوار به تن داشت نگاه کرد. سامان آنها را تنها گذاشتهبود تا بتوانند راحت صحبت کنند، اما نمیتوانست حرف بزند. از سؤال کردن و بیش از آن از گرفتن جوابی که مطابق میلش نباشد وحشت داشت و این باعث شده بود که دهانش برای پرسیدن هیچ سؤالی باز نشود.
- من، چیزه... من... .
امیرعلی لبخند محوی به لبش نشاند و با صدایی آرام، اما محکم و مطمئن گفت:
- نترسین، چند تا نفس عمیق بکشین؛ هر موقع که آروم شدین با هم حرف میزنیم، خب؟
دو دستش را روی صورتش کشید. به لطف آرامبخشی که سامان به خوردش دادهبود کمی آرامتر بود، اما هنوز هم ترس از نداشتنِ پرهام دست از سرش بر نداشته بود.
- من... ناپدریِ من تازه از کمپ اومده و حالا... حالا میخواد که پرهام رو ببره پیشِ خودش.
امیرعلی دستان در هم قلاب شدهاش را روی پاهایش گذاشت و درحالی که نگاه دقیق و موشکافانهاش به صورت رنگپریدهی او بود پرسید:
- خب الان مشکل کجاست؟
چشم درشت کرد و با حالتی عصبی گفت:
- مشکل اینجاست که من نمیخوام برادرم پیشِ یه مردِ معتاد زندگی کنه.
امیرعلی خودش را روی مبل کمی جلو کشید و نگاهش را به چشمان او که از ترس و عصبانیت درشت شده و دو دو میزد دوخت.
- مگه نگفتین ناپدریتون تازه از کمپ اومده؟ پس چرا میگین معتاده؟
با حرص سر تکان داد و گفت:
- اون مرد بیشتر از بیست ساله که مواد میکشه، چطور میتونه توی چند ماه به همین راحتی ترک کنه؟ بعد هم الان مشکل من معتاد بودن یا نبودن اون نیست، قادر دیوونهاس؛ میدونین من چندبار در حد مرگ ازش کتک خوردم؟ حالا چطور از من انتظار دارین که برادرم رو به یه همچین آدمی بسپرم؟
نگاه امیرعلی حالتی از تأسف گرفت، اما مهم نبود. این تأسف و ترحم را در نگاه خیلیها دیدهبود.
- شما میخواین که من بهتون بگم راهی هست که بتونین حضانت برادرتون رو از پدرش پس بگیرین؛ درسته؟
آرام سر تکان داد. امیرعلی ادامه داد:
- ببینین من نمیتونم بهتون امید الکی بدم؛ حضانت بچه تا هفت سالگی دست مادره، اما اگه مادر نباشه حضانت به پدر میرسه مگر اینکه پدر خودش نخواد یا مشکل حادی داشتهباشه که حضانت بچه ازش سلب بشه، ولی اینکه ناپدریِ شما قبلاً اعتیاد داشته و حالا ترک کرده دلیل بر این نمیشه که حضانت بچه ازش گرفته بشه.