- Jun
- 1,742
- 2,544
- مدالها
- 2
(ملودی)
ای تف! کدوم آدمه خری گفته منه خر برم با ماشینم خر بازی دربیارم؟
وجی: خوبه اعتراف کردی خری.
- خر حیوان نجیبیست خر حیوان شریفیست خر حی؛
حرفم هنوز تموم نشده بود که استاد گفت برم کنارش تا ضعفهام رو توی رانندگی بهم بگه.
خدایا تروخدا! یه کاری کن من جلوی این یارو کم نیارم!
***
12 روز بعد
***
(دانای کل)
بعد از دوازده روز کار و تلاش بی وقفه ملودی و مربی رانندگیش.
ملودی تونست همه اشکالاتش رو حل کنه و به بهترین نحو ممکن رانندگی کنه.
از طرفی
ارشیا هم با کمک های مربی شوخی که داشت تونست تمام ضعف هایی که توی رانندگی داشت رو بر طرف کنه. و حالا رانندگیش عالیه و قدرت پیروزی توی مسابقات رو داره.
و اما امروز!
قراره مسابقه ای بین ارشیا و ملودی انجام بشه.
چون چند روز قبل مربیاشون سر قدرت های اونا باهم دعواشون شد و باهم برای اونا شرط گذاشتن.
از شانس بد هردوشونه!
تا یک ساعت دیگه این مسابقه اجباری شروع میشه.
در حضور تمام همکلاسی های ملودی و دانشجوهای یک کلاس ارشیا اون ها باید مسابقه بدن.
***
(ارشیا)
اینا دیگه کی هستن بابا! شما سر خودتون شرط ببندین.
ارسلان: میگم. تو چرا اینقد قرمزی؟
- عصبیم!
- شبیه گوجه فرنگی شدی ارشیا.
- الان فقط میتونم گوجه فرنگی باشم، بپا منفجر نشم روی صورتت.
- اوهو! نکشیمون سلطان!
- دلم میخواد دونه دونه موهای سرم رو بکنم.
خمیازه تصنعی کشید و گفت
- تو به فکر دخترای دانشگاهت باش که شکست عشقی نخورن.
- حرف نزنی نمیگن لالی پسر.
- انقدر عصبی نباش ارشیا! تو میتونی بابا.
- میدونم.
یک دفعه فوران کردم و گفتم: یکی نیست به اون شل مغز بگه تو خودت اضافی! چرا اینارو آوردی هان؟
- جای شما رو تنگ کردن آقای سفت مغز؟!
متعجب برگشتم سمتش (این پشت سر من چیکار داشت خدایا؟) بدبخت شدم که!
ای تف! کدوم آدمه خری گفته منه خر برم با ماشینم خر بازی دربیارم؟
وجی: خوبه اعتراف کردی خری.
- خر حیوان نجیبیست خر حیوان شریفیست خر حی؛
حرفم هنوز تموم نشده بود که استاد گفت برم کنارش تا ضعفهام رو توی رانندگی بهم بگه.
خدایا تروخدا! یه کاری کن من جلوی این یارو کم نیارم!
***
12 روز بعد
***
(دانای کل)
بعد از دوازده روز کار و تلاش بی وقفه ملودی و مربی رانندگیش.
ملودی تونست همه اشکالاتش رو حل کنه و به بهترین نحو ممکن رانندگی کنه.
از طرفی
ارشیا هم با کمک های مربی شوخی که داشت تونست تمام ضعف هایی که توی رانندگی داشت رو بر طرف کنه. و حالا رانندگیش عالیه و قدرت پیروزی توی مسابقات رو داره.
و اما امروز!
قراره مسابقه ای بین ارشیا و ملودی انجام بشه.
چون چند روز قبل مربیاشون سر قدرت های اونا باهم دعواشون شد و باهم برای اونا شرط گذاشتن.
از شانس بد هردوشونه!
تا یک ساعت دیگه این مسابقه اجباری شروع میشه.
در حضور تمام همکلاسی های ملودی و دانشجوهای یک کلاس ارشیا اون ها باید مسابقه بدن.
***
(ارشیا)
اینا دیگه کی هستن بابا! شما سر خودتون شرط ببندین.
ارسلان: میگم. تو چرا اینقد قرمزی؟
- عصبیم!
- شبیه گوجه فرنگی شدی ارشیا.
- الان فقط میتونم گوجه فرنگی باشم، بپا منفجر نشم روی صورتت.
- اوهو! نکشیمون سلطان!
- دلم میخواد دونه دونه موهای سرم رو بکنم.
خمیازه تصنعی کشید و گفت
- تو به فکر دخترای دانشگاهت باش که شکست عشقی نخورن.
- حرف نزنی نمیگن لالی پسر.
- انقدر عصبی نباش ارشیا! تو میتونی بابا.
- میدونم.
یک دفعه فوران کردم و گفتم: یکی نیست به اون شل مغز بگه تو خودت اضافی! چرا اینارو آوردی هان؟
- جای شما رو تنگ کردن آقای سفت مغز؟!
متعجب برگشتم سمتش (این پشت سر من چیکار داشت خدایا؟) بدبخت شدم که!
آخرین ویرایش: