ســاحــره
سطح
0
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمانبوک
- Jun
- 239
- 1,654
- مدالها
- 2
جسمم مانند کتابیست واژگون؛ صفحهها صاف مانده و فریاد خطوط نیمکلمهام در لای سطرها گره خورده.
صوتت زیر زخم دیوارها جوانه زد؛ شاخههایش ریشه در استخوانم دواند و پخش شد، اما میوهی لمس هیچگاه نرسید.
نبودنت مرا به واکنش شیمیایی بدل کرد. عطرت چونان گرد فلز رهاشده در خونم میدرخشد و درد را بازیافت میکند.
تو سُهاوار بودی، فردی که در لحظهای ساده شیارهای جهان را تراشید و رفت و این رخزدگی در عمق وجودم را به مانایی فراتر از مرگ تقدیم کرد.
صوتت زیر زخم دیوارها جوانه زد؛ شاخههایش ریشه در استخوانم دواند و پخش شد، اما میوهی لمس هیچگاه نرسید.
نبودنت مرا به واکنش شیمیایی بدل کرد. عطرت چونان گرد فلز رهاشده در خونم میدرخشد و درد را بازیافت میکند.
تو سُهاوار بودی، فردی که در لحظهای ساده شیارهای جهان را تراشید و رفت و این رخزدگی در عمق وجودم را به مانایی فراتر از مرگ تقدیم کرد.
آخرین ویرایش: