جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

تکمیل شده [شب‌های لاجوردی] اثر «زری کاری انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کامل شده کاربران توسط itszari. با نام [شب‌های لاجوردی] اثر «زری کاری انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 818 بازدید, 20 پاسخ و 12 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کامل شده کاربران
نام موضوع [شب‌های لاجوردی] اثر «زری کاری انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع itszari.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط itszari.
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
این عشق که من در سی*ن*ه دارم، شوریده‌ی شیداست
گرچه سرشار از غم نبود مجنون است اما ناپیداست
بخت و سرنوشت مرا اسیر دستان زمختش نمی‌کند
خنده‌ی زیبا بر لب می‌نشانم و گل بر سرش افشانم
آن روی زیبا و دلارایت مجموعه‌ی عشق و غم
تو چه کردی با من؟ که گویی من ان‌قدر پریشانم؟
دریاب که تار و پودی از من باقی می‌ماند؟
ای طرح وجود غم عصیان در کالبد بی‌جان من
چون نام تو بر زبان می‌آورم، دیگر خود را نشناسم
باد لای موهایت نمی‌پیچد، وز هجر تو نمی‌نالم
حکم من در زندگی‌ات هر چه باشد، من فرمانبردارم
ای خوب‌تر از لیلی که نامت شد همچو مجنون؟
من ز غم و عشق تو، شب و روز در کوه و بیابانم
کاری کردی که یک پشت با دشمن روبه‌رو شوم
گرچه دلداده‌ام هستی، ولی من از تو بیزارم
در مشت تو محبوسم در قلب تو مغلوبم
وز ذوق خاطره‌هایت مدهوشم، در نبودت حیرانم
دیگر صبوری از من گذشته، من بی‌تو نتوانم
من در آتش کین ز عشق تو می‌سوزم
تو گرم‌تر ز آتش، من همانند پروانه دور تو می‌گردم
گویند مکن این کار را با خود، غم تو بر سی*ن*ه دارم
گر جانم در ره عشق تو رود، من با یاد تو زنده‌ام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
ای مهم‌تر از جانم، بیشتر از این با غم نرنجانم
مگذر از وفایم، این‌طور مکن با دل و جانم
جان در بدن بُود آن زمان که بودی دلداری
من غم نبودت را کشیدم، تو چرا غم بر سی*ن*ه داری؟
تکه‌ای از جانم باقی مانده چه فرمانی، جان افشانم؟
من دگر با تو جفا نخواهم کرد، تو چرا مرا می‌آزری؟
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
در غم نبودت چه بر آید؟ جز غم، ذلت و خواری؟
اگر بگذاری، عشقم چو گلی بر روی موهایت بنشیند
چو شیرین، دل به کوه سپردم و خود را بد نام کردم
از هر چه جز این کردم، از مابقی سخت پشیمانم
جانم فدایت شد، بعد از آغوشت و آن دو بوسه
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
زهی عشق، ز غم تو، مرا است ای جانا
زهی عشق، ز دست تو، مرا است ای جانا
چه مأیوس، نبودت چه غمبار و غمگین است جانا
چه گرم است عشق دیرینه‌ی تو همچو خورشید
چه پنهان است عشق تو، چه پنهان غم تو، جانا
زهی ماه، زهی آسمان، چه می‌خانه خلوت است
زهی شور، زهی ترس، نبودت انداخت به جانم
برگ فرو ریخت، فرو ریخت، گویی پائیز است
زهی غم، زهی درد، همانند خنجر به جانم
ز هر کوی، ز هر نور، من از تو بی‌زار و ناامیدم
نه خنده، نه گریه، من دیگر بی‌تو جان ندارم
چه چیزی‌ست در این دل‌ها در این غم‌ها؟
نبودت، غربت‌ست چه غربت‌ست این نواها
خموشم، خموشم، کنار درب خانه‌ات مدهوشم
چه غمی‌ست، چه عشقی‌ست چرا نمی‌رود از یادم؟
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
ای غم، ای درد، از امروز منم و شما
ای غم، ای باران، از امروز منم و شما
در غرقابه‌ی قلبم، افتاد عشق او
گر گریه‌هایم سیل عالم شود، سی*ن*ه‌ام پر از غم او
زان سان که ماهی با آب دریا زنده‌ست
کالبد بی‌جانم با خاطره‌های تو امیدوارست
سودای من در ره آن ساقی، ساقیا امشب خرابم
دیروز مستان از کنارم گذر کرد، ساقیا امشب ناامیدم
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
مرا ترک کردی، من گویی مردم
مرا ترک کردی، در دست تقدیر مردم
گه مجنونی، چرا تو را کنارم نمی‌بینم؟
مرا دیدی، چرا من بی‌تو دیگر نمی‌توانم؟
به عشقم سوگند، من در موج عشقت غرق شدم
گویی مرا نمی‌خواهی، با قول و قرارت مجنون شدم
من ز عشق تو در قربانگاه جان دادم
تو قاتل منی، یا من ز غم دوری‌ات جان دادم؟
مرا در قفس غم نبودت حبس کردی
اگر روزی تو را می‌پرستیدم، دیگر تمام شد
اگر تو رفتی، برو خوشا به حالت
من می‌مانم و این غم که بر سی*ن*ه دارم.
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
اگر روزی تابوت من بر روی شانه‌ات باشد؟
گویی مرگ من برای تو، آسان و راحت باشد؟
گمان ببر که مرگ من، علتش ز غم نبودت باشد
به من دروغ مگو، از چشمان بی‌تفاوتت پیداست
اگرچه دلم خون است، اما دلم شوریده‌ی شیداست
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
حالم خوب است
هنوز هم خواب تو را می‌بینم
همانند ابر می‌آیی
مرا همانند گلی تا سرآغاز روییدن
همچو باران مرا به نوازش می‌کشی.
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
ز تمام زیبایی‌های جهان
تو دست‌ نیافتنی‌ترین زیبایی‌ها باش
در دلم جز عشق تو، جای دیگری نیست.
تنها آرزویم، بودن تو در این حوالی‌ست.
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
تو چه دانی که پشت قهقهه‌های من
چه غمی‌ست؟
چه فریادی‌ست؟
چه جنون و دیوانگی‌ست؟
 
بالا پایین