موضوع نویسنده
- Oct
- 6,750
- 32,314
- مدالها
- 7
تو مرا شکستی
چرا؟ من که ربودم از تو
در شهری که زندگی میکردی
تنها، کوچش نصیب من شد.
من دورترین خاطرهی شبهایت شدم.
تو به ریش من میخندی، ولی من محبوست شدم
میگویی:
- او بازمیگردد، همچو پروانه میچرخد و میسوزد.
اما، میروم جایی که دیگر غم وجود ندارد.
دل من پاک است و چشمانم حرمت دارد.
چرا؟ من که ربودم از تو
در شهری که زندگی میکردی
تنها، کوچش نصیب من شد.
من دورترین خاطرهی شبهایت شدم.
تو به ریش من میخندی، ولی من محبوست شدم
میگویی:
- او بازمیگردد، همچو پروانه میچرخد و میسوزد.
اما، میروم جایی که دیگر غم وجود ندارد.
دل من پاک است و چشمانم حرمت دارد.