- Apr
- 172
- 546
- مدالها
- 2
چرا باز مثل قبلا بغض نکردم؟ چرا دیگه گریهام نگرفته بود؟ کمکم همه از توی شوک در اومدن شایان با نگاهی آغشته به غم نگاهم میکرد. چند بار دهنش باز شد برای صحبت اما دوباره دهنشو میبست انگار که نمیتونه هضم کنه. کلافه پوفی کرد و دست توی انبوه موهاش برد. نا خودآگاه نگاهم کشیده شد به سمت آرشین! با غم، حسرت و عصبانیت ناشناختهای نگاهم میکرد. نگاه خیرهام انگار آزارش نمیداد که اینطور بی پروا نگاه به نگاهم دوخته بود و پلک نمیزد. لعنت به تو آرشین! قلبم بیمهابا میکوبید و اسم آرشین بی رحمم رو صدا میزد. چرا اون شب زودتر نیومدی؟ چرا پیدام نکردی؟ چرا وقتی دوباره دیدمت انگار منو نمیشناختی؟ لعنت به تو آرشین. صدای شایان منو از ابن جنگ اعصاب بیرون کشید.
-شراره اون شب..اون شب من توی اتاق بودم و سعی داشتم صدایی ازم در نیاد و از طرفی فکر به اینکه چه بلایی سر تو میاد داشت دیوونم میکرد. صدای پا که اومد دنبال راه فرار بودم. به محض باز شدن در اتاق از پنجره اتاقم بیرون پریدم. خودت که میدونی ارتفاعش کم نبود. اون مرد منو دید و شلیک کرد ولی چون سریع از پنجره بیرون پریدم فقط دستم آسیب دیده بود و اون نتونست بزنه بهم. اومدم توی باغ پشت استخر دنبالت اما..اما تو نبودی! شراره درد دستم، فکر تو و درد مرگ پدر و مادرمون داشت منو میکشت. آرشین رو که دیدم قبل از رسیدنش به ویلا خودمو بهش رسوندم. با دیدنم وحشت کرد و به رفیق مشترکمون معین گفت منو برسونه بیمارستان اما من نگران بودم و نمیتونستم برم. نمیدونم چی شد که بی هوش شدم.
-شراره اون شب..اون شب من توی اتاق بودم و سعی داشتم صدایی ازم در نیاد و از طرفی فکر به اینکه چه بلایی سر تو میاد داشت دیوونم میکرد. صدای پا که اومد دنبال راه فرار بودم. به محض باز شدن در اتاق از پنجره اتاقم بیرون پریدم. خودت که میدونی ارتفاعش کم نبود. اون مرد منو دید و شلیک کرد ولی چون سریع از پنجره بیرون پریدم فقط دستم آسیب دیده بود و اون نتونست بزنه بهم. اومدم توی باغ پشت استخر دنبالت اما..اما تو نبودی! شراره درد دستم، فکر تو و درد مرگ پدر و مادرمون داشت منو میکشت. آرشین رو که دیدم قبل از رسیدنش به ویلا خودمو بهش رسوندم. با دیدنم وحشت کرد و به رفیق مشترکمون معین گفت منو برسونه بیمارستان اما من نگران بودم و نمیتونستم برم. نمیدونم چی شد که بی هوش شدم.