- Dec
- 1,032
- 3,703
- مدالها
- 4
سه سال بعد
امید
سر جام نشستم و مثل هر روز با آهنگ (عشق من کجاست از مهران فهیمی) لب خونی کردم. این آهنگ من رو یاد کیمیا مینداخت، کاش میفهمیدم کجاست و الان داره چیکار میکنه؟ هیچوقت یادم نمیره وقتی سه ساله پیش رفتم تهران شکوفه تازه از اصفهان (شهر رضا) برگشته بود. وارد خونه ویلایی که کیمیا توش کار میکرد رفتم و سراغ کیمیا رو گرفتم. فهمیدم که دوماه هست که آقا اسماعیل فوت کرده. شکوفه با چشمهای اشک آلود بهم گفت:
- صبح وقتی برگشتم تهران زودی اومدم تا به کیمیا سربزنم، آخه دلم براش خیلی تنگ شده بود. به پروانه گفتم کیمیا کجاست که با گریه گفت دیشب از خونه فرار کرده.
با شنیدن این حرف دنیا رو سرم خراب شد. بهخاطر مریضی مادرم نتونستم زودتر برگردم پیش کیمیا. همه جا رو دنبالش گشتم اما انگار آب شده بود رفته بود توی زمین. همه تهران برام یاد کیمیا رو داشت و من نتونستم اونجا بمونم الان سه سال هست که کیمیام رو عشقم رو ندیدم و از نبودش دارم روز به روز داغونتر میشم. اولش از دستش خیلی عصبی بودم ولی وقتی دلیل کارش رو فهمیدم شرمندش شدم.
با زنگ گوشیم از فکر بیرون اومدم و بغضم رو قورت دادم و جواب دادم:
- الو؟
- الو سلام داداش امید خواهش میکنم زود بیا تهران کیمیا... کیمیا...
شکوفه بود و همه اینها رو با گریه گفت گوشیم تو دستم خاموش شد و نتونستم چیزی بگم. هراسون بلند شدم و به سمت خونه رفتم زود وسایلم رو جمع کردم و با اولین پرواز به تهران رفتم.
وقتی به تهران رسیدم، به سمت خونه رضا رفتم. بعد نیم ساعت رسیدم از ماشین پیاده شدم و اونقدر در زدم که شکوفه با چشمهای اشکی بیرون اومد. بدونه حرف کنار رفت، منم رفتم تو خونه و منتظر موندم تا بیاد. به سمت اتاقش رفت، یکم بعد با یه نامه اومد پیشم و نامه رو داد به من. منم بدونه حرف نامه رو باز کردم و شروع کردم به خوندن.
به نام خداوند مهربان... سلام امیدم.
امیدوارم حالت خوب باشه. میدونم خیلی وقته از من خبر نداشتی و ازم دلگیری، ولی من نمیتونستم بیام پیشت و باعث بدبختیت بشم. وقتی رفتی خیلی در انتظارت موندم ولی بخت باهام یار نبود و نتونستم برای آخرین بار هم که شده ببینمت. فقط میخوام یه چیزی بهت بگم من هرجا و تو هر شرایطی که بودم همیشه در قلب و یادم بودی و هستی. امیدم از وقتی وارد زندگیم شدی، زندگیم با تو رنگ گرفت. امید زندگیم شدی، دلیل زندگیم شدی. من رو ببخش که دارم تنهات میزارم. امیدوارم که همیشه شاد باشی. الان که تو داری این نامه رو میخونی نمیدونم چهقدر دیگه قراره نفسم بند بیاد؛ فقط میخواستم با آخرین توانی که دارم این نامه رو برات بنویسم. دوست داره تو... کیمیا... دوست دارم امید زندگیم.
کاش میشد بی کسی را چاره کرد.
دفتر دلواپسی را پاره کرد.
یک سحر زلف تو را در خواب،
با نوازش های باران شانه کرد.
در پس دیوار این شهر عجیب،
در کنارت عاشقانه خانه کرد.
کاش میشد دست در دست تو داد.
دیده با اهل جهان بیگانه کرد.
نامه رو با بهت و بغض بستم! یه قطره اشک از چشمهام چکید روی نامه. به شکوفه نگاه کردم و گفتم:
- این همه مدت کجا بود؟ چرا برنگشت؟ این حرفهای که توی نامه نوشته یعنی چی؟
امید
سر جام نشستم و مثل هر روز با آهنگ (عشق من کجاست از مهران فهیمی) لب خونی کردم. این آهنگ من رو یاد کیمیا مینداخت، کاش میفهمیدم کجاست و الان داره چیکار میکنه؟ هیچوقت یادم نمیره وقتی سه ساله پیش رفتم تهران شکوفه تازه از اصفهان (شهر رضا) برگشته بود. وارد خونه ویلایی که کیمیا توش کار میکرد رفتم و سراغ کیمیا رو گرفتم. فهمیدم که دوماه هست که آقا اسماعیل فوت کرده. شکوفه با چشمهای اشک آلود بهم گفت:
- صبح وقتی برگشتم تهران زودی اومدم تا به کیمیا سربزنم، آخه دلم براش خیلی تنگ شده بود. به پروانه گفتم کیمیا کجاست که با گریه گفت دیشب از خونه فرار کرده.
با شنیدن این حرف دنیا رو سرم خراب شد. بهخاطر مریضی مادرم نتونستم زودتر برگردم پیش کیمیا. همه جا رو دنبالش گشتم اما انگار آب شده بود رفته بود توی زمین. همه تهران برام یاد کیمیا رو داشت و من نتونستم اونجا بمونم الان سه سال هست که کیمیام رو عشقم رو ندیدم و از نبودش دارم روز به روز داغونتر میشم. اولش از دستش خیلی عصبی بودم ولی وقتی دلیل کارش رو فهمیدم شرمندش شدم.
با زنگ گوشیم از فکر بیرون اومدم و بغضم رو قورت دادم و جواب دادم:
- الو؟
- الو سلام داداش امید خواهش میکنم زود بیا تهران کیمیا... کیمیا...
شکوفه بود و همه اینها رو با گریه گفت گوشیم تو دستم خاموش شد و نتونستم چیزی بگم. هراسون بلند شدم و به سمت خونه رفتم زود وسایلم رو جمع کردم و با اولین پرواز به تهران رفتم.
وقتی به تهران رسیدم، به سمت خونه رضا رفتم. بعد نیم ساعت رسیدم از ماشین پیاده شدم و اونقدر در زدم که شکوفه با چشمهای اشکی بیرون اومد. بدونه حرف کنار رفت، منم رفتم تو خونه و منتظر موندم تا بیاد. به سمت اتاقش رفت، یکم بعد با یه نامه اومد پیشم و نامه رو داد به من. منم بدونه حرف نامه رو باز کردم و شروع کردم به خوندن.
به نام خداوند مهربان... سلام امیدم.
امیدوارم حالت خوب باشه. میدونم خیلی وقته از من خبر نداشتی و ازم دلگیری، ولی من نمیتونستم بیام پیشت و باعث بدبختیت بشم. وقتی رفتی خیلی در انتظارت موندم ولی بخت باهام یار نبود و نتونستم برای آخرین بار هم که شده ببینمت. فقط میخوام یه چیزی بهت بگم من هرجا و تو هر شرایطی که بودم همیشه در قلب و یادم بودی و هستی. امیدم از وقتی وارد زندگیم شدی، زندگیم با تو رنگ گرفت. امید زندگیم شدی، دلیل زندگیم شدی. من رو ببخش که دارم تنهات میزارم. امیدوارم که همیشه شاد باشی. الان که تو داری این نامه رو میخونی نمیدونم چهقدر دیگه قراره نفسم بند بیاد؛ فقط میخواستم با آخرین توانی که دارم این نامه رو برات بنویسم. دوست داره تو... کیمیا... دوست دارم امید زندگیم.
کاش میشد بی کسی را چاره کرد.
دفتر دلواپسی را پاره کرد.
یک سحر زلف تو را در خواب،
با نوازش های باران شانه کرد.
در پس دیوار این شهر عجیب،
در کنارت عاشقانه خانه کرد.
کاش میشد دست در دست تو داد.
دیده با اهل جهان بیگانه کرد.
نامه رو با بهت و بغض بستم! یه قطره اشک از چشمهام چکید روی نامه. به شکوفه نگاه کردم و گفتم:
- این همه مدت کجا بود؟ چرا برنگشت؟ این حرفهای که توی نامه نوشته یعنی چی؟
آخرین ویرایش توسط مدیر: