جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

فایل شده [طلعت شعر] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط ممد صنوبر با نام [طلعت شعر] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,054 بازدید, 20 پاسخ و 29 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع [طلعت شعر] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ممد صنوبر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ممد صنوبر
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
یا رب :

یار رب بده امشب که مرا شوق شرابم،
دیوانه ترین عابده مستانه‌ی خاکم.

ره را چه کنم هر چه کنم سوی تو آیم؛
من لحظه‌ای از ذکر تو را وقف نجویم.

دیگر نپسندید جهان را که خموش است؛
گر دجله شوم کوه شوم باز تو خوانم.

عمرم که رود بی دل و غافل که منم من،
پس جان و جهانم به چه بود و به چه دانم؛

آن شورترین سیرت دوران مشقت،
گر صبر کنی هیچ نیاید ز حیاتم؛

پندی که دهد ریشه‌ای از ناب بزرگان،
گوشی تو بده گنج فزانی است برایم؛

دنیا چه شود ظلم شده دسته‌به‌دسته،
ویران شده خانه خرابم چه بگویم؛

دستان خلایق که زده جامه‌ی آلود،
نامی است به شیطان لعین و ز هوایم؛

ای وای بشر در ره او وصل دو راهی؛
دور هست مرا دیده به تابی چه توانم؛

وانگه که شود باز صدایی به صنوبر،
آن راز و نیازی که بگوید به نمازم؛
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
بدمد:

دل تو در دل من، عاشق و جانا بدمد.
چشم روشن به دلت، وای صفا را بدمد.

دل من عاشق تو درد بیچاره شود؛
چو شود عشق دلی ناز بهارا بدمد.

سحرت همچو سخن بر تو جهان مهر نگر،
پای‌وپای گر بدمد ساقی و مستا بدمد.

من در آن ناز تو را بی ک.س و بی دل نروم.
چو برم نای سخن در دل و شاها بدمد.

بهر آن آذر عشق بر تو سلام خاک نفیس؛
منم آن روح نفیس گر به تو حالا بدمد.

چو صنوبر دل تو مسـ*ـت تو عشق بر تو نکرد.
من تو را عشق خرد، باز که یارا بدمد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
گردش دل :

این‌که در گردش دل، بهتر از آن دور فلک.
لحظه‌ای وقف نشد؛ عشق تو را سوی الک.

ماتمی بر نفسش شور شده نور و صفا،
قبله‌ام باز بده شادی آن سور و بلک.

جمله‌ام باز بده راز یقینی به جهان،
تا کند گنج معین حال مرا پیش ملک.

حرف من چاه که نه راه ز آن آب لطیف،
یا شود تشنه من دست بدارد به ربک.

ای که جانا همه را عقل بباید ز وصال
گر ز دل خون جفا بیش بیاید به تنک.

وای من حجم جهان فکرت و عقلی که نداد؛
گشته او نام صنو روح جهالت ز خنک.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
وای :

وای در شوق وجودم، عشق مهمانی شده.
باز شد نور نگاهم ماه رقصانی شده.

حال نامت مرهمی باید شود بر درد من،
طاقت دوری ندارد غم چراغانی شده.

بی‌قراری حس من عادت نمی‌داند چرا؟
فرق دل با تو همین است چشم حیرانی شده.

روح و جان آغشته اند در این جهان پاینده اند؛
این سوکت محضر را امروز نقاشی شده.

در غیابش نغمه‌ام چنگی زند خوش گام باد!
آن صدایی خوش‌تر است در گوش آوایی شده.

رغبتی از آن من شور خداوند گران،
صاحب و نجوای او چون صبر پیدایی شده.

مهلتی بر روزگار هر روز با روی شب است؛
فکر کن ای تو بشر یک راز پنهانی شده.

پاک است یاد ملک آن صورت خورشید چون،
سیرتی در نیک گر شوری ز دیداری شده.

پر زده پروانه در گامی زده هوشیار باش؛
شاید این غرق نماز است حال رویایی شده.

ای صنوبر سجده‌ات گر می‌رود شاید ابد؛
شاد باش ای بی خبر آن دل که مهتابی شده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
پروانه دل :

پروانه دل پروانه دل، من بیمارم امشب.
دیوانه‌ام‌دیوانه‌ام، من بیدارم امشب.

ای یار من ای یار من شوری کن در عالم،
مستانه شو مستانه شو من حیرانم امشب.

بشمار این دل بشمار این دل، بی‌تابی بسیار است
از این دردم از این دردم من بی‌زارم امشب.

پیمانه را پیمانه را ای ساقی بازم ده؛
آن ناب می آن ناب می من هوشیارم امشب.

پیدایش کن پیدایش کن آن نامی بر دل ها،
آن روی تو آن روی تو من در خوابم امشب.

چشمان تو چشمان تو رویایی بر رعنا،
بازم گویش بازم گویش من پیدایم امشب.

ای صنوبر ای صنوبر چشمی کن بر ازل،
تا بماند تا بماند من کجایم امشب؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
ای یار :

ای یار پریشان از حال غریبان؛
افتاده نشانم از سوی رفیقان.

بالی که زدم من پروانه چه بسیار،
حیرت ز قیامت باشد چو حقیقان.

بغضی که منم من این پاره نشسته؟
قلبی که شکسته بیتاب همینان.

رفتا که صلاح است گویند چو شرابی.
می را ببرید باز ساقی ز طبیبان.

دیدار همین بس رخ را چه صفایی!
الحق که همین است ای دوست پشیمان.

ای ماه شب من آفاق دریغ است؟
ای وای صنوبر چشمت که فریبان.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
من اگر :

من اگر یار نخواهم به که دامن بزنم؛
صحبت شاه کبیران به که ماتم نشوم؛

ای که یارا نفست بغض و شبم را بگرفت؛
نام تو پاک و مبارک به که شاهد مبرم.

من از آنم که دلم جای دگر چون بنشست؛
التفات و نظری بوی خوشت را ببرم.

کان نسیم و سحری بر که نماز و خبری؟
عطش مرغ جهان سوی و گدازی نگرم.

قلب و شور و ره من چون بکند فارغ دل،
یاد او دل ببرد لذت دنیا که کنم.

ای صنوبر مریم و عاشق به حالی که زنم؛
تا کنی بر چهره‌اش آن صورت گل بدمم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
غنچه شده :

غنچه شد در حیرتم ای خواهر دردانه‌ام؛
نام تو شیرین بود در لذتش دیوانه‌ام؛

ای عسل ای خون من ای صورت مهتاب من،
گر صدایت می‌کنم من دور تو پروانه‌ام.

شمع زیبای هنر صاحب به ماتم می‌شود؛
گل بگوید در جهان می را که در پیمانه‌ام.

شاه دوران زمان بر من بداد یک تحفه‌ای
ای عسل ای خواهرم ماهم تویی خندانه‌ام.

آن غزل بر تو بگوید عاشقی آن خواهر است؛
عشق من همچو منی درکت کنم مستانه‌ام.

ای صنوبر آن عسل مهری کند بر آن غزل،
می برد عطری به جان باشد که دل شادانه‌ام.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
عاشق نشان :

ای یار اهوازی من، من عاشقم عاشق نشان؛
آن دولت زرین من چون آتشم عاشق نشان؛

مبهم ندارد آن هوس گریه کنم بر آن خدا،
جمله بگویم ای نظر آن حاجتم عاشق نشان؛

ماتم به آن چشمان تو گویی مهی تابیده است؛
خنده ز آن پروانه‌ای در حیرتم عاشق نشان؛

دستت کنم در دست خویش ای تو جمال و مهشرم،
بویت از آن آبوی دل بر گوهرم عاشق نشان؛

دیر و نگو آن التفات دردش رود بر سی*ن*ه‌ام؛
مهتاب و عاشق آن صنو من دلبرم عاشق نشان؛
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
زاد روزت :

ای که عبدالله من آن روز تو دیوانه‌ای؛
عشق آمد در صفا حالا که گویم جمله‌ای؛

زاد روزت امشب است من باز بی‌تابی کنم؛
رقص را در یک قدم آن جام را پیمانه‌ای.

گوی ما را بی قرار بازا که شد مهتاب را
نور او در صورتت شادی را در حجله‌ای؛

پر زده پروانه‌ای در چرخش گهواره‌ای؛
ماه تابی قامتت انگشتره دردانه‌ای؛

وای ماتم چشم تو زیباست آن روز خوشت؛
هدیه‌ای دادم به تو امروز تو خندانه‌ای.

انتظاری می‌کشم آن هفده خرداد را.
تا شود روز نگین آن خاطر و دیرینه‌ای؛

ای صنوبر حال من همچو می است و بی‌نظیر
ای که شیدایی منم کان فاطمه مستانه‌ای
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین