مجموعه اشعار عبید زاکانی

[ترنم مبینا]

اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی"

 

[ترنم مبینا]

ای خردمند عاقل ودانا
قصهٔ موش و گربه برخوانا

قصهٔ موش و گربهٔ منظوم
گوش کن همچو در غلطانا

 

[ترنم مبینا]

از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا

شکمش طبل و سی*ن*ه‌اش چو سپر
شیر دم و پلنگ چنگانا

 

[ترنم مبینا]

از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا

سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا

 

[ترنم مبینا]

روزی اندر شرابخانه شدی
از برای شکار موشانا

در پس خم می‌نمود کمین
همچو دزدی که در بیابانا

 

[ترنم مبینا]

ناگهان موشکی ز دیواری
جست بر خم می خروشانا

سر به خم برنهاد و می نوشید
مسـ*ـت شد همچو شیر غرانا

 

[ترنم مبینا]

گفت کو گربه تا سرش بکنم
پوستش پر کنم ز کاهانا

گربه در پیش من چو سگ باشد
که شود روبرو بمیدانا

 

[ترنم مبینا]

گربه این را شنید و دم نزدی
چنگ و دندان زدی بسوهانا

ناگهان جست و موش را بگرفت
چون پلنگی شکار کوهانا

 

[ترنم مبینا]

موش گفتا که من غلام توام
عفو کن بر من این گناهانا

مسـ*ـت بودم اگر گهی خوردم
گه فراوان خورند مستانا

 

[ترنم مبینا]

گربه گفتا دروغ کمتر گوی
نخورم من فریب و مکرانا

میشنیدم هرآنچه میگفتی
آروادین قحبهٔ مسلمانا