- Jul
- 331
- 148
- مدالها
- 2
مانی: ملودی بسه بیا بریم با این کلکل نکن.
رفتم بلیط رو دادم که اول تینا بعد نریمان بعد مبین بعد مانی و بعدش هم من سوار شدم گوشیم رو برداشتم و شروع کردم فیلم گرفتن.
ملودی: مانی حست چیه؟
مانی: حسی ندارم ولی اگه مردم حلوا با گردو بدید.
همه با این حرف مانی خندیدن. گوشیم رو بردم سمت نریمان و گفتم:
- پسر دایی تو حست چیه؟
نریمان که اصلاً نمیتونست حرف بزنه من داشتم ریسه میرفتم از خنده یهو تینا گفت:
- وای خدا نکشتت ملودی من تازه میخواستم برم توی نخ مخ زدن الان که میمیرم!
از خنده سرخ شده بودم یه نگاه کردم دیدم وسط هواییم گوشیم رو گذاشتم تو جیب شلوارم دیگه تقریباً رسیده بودیم بالاها داشتم با ذوق به ماشین پلاستیکیهای پایین پام نگاه میکردم ببخشید منظورم ماشینها هست که شبیه ماشین پلاستیکی شدن تو همین افکار بودم که یهو ولمون کرد یه حس رهایی از همه جا چشمهام رو بستم و جیغ زدم اینجا جای خوبی واسه تخلیه بود.
حسی که باد زیر پیرهنم میخورد حس خیلی خوبی بود یه حس وصف نشدنی رسیدیم پایین که پسرها داشتن از ترس غش میکردن وای اینها رو نگاه پس فقط هارت و پورتن رفتیم چند تا وسیله های دیگه هم سوار شدیم که آخر سر رضایت دادیم و رفتیم رستوران تا غذا بخوریم من از همه زودتر غذام رو خوردم و به بهونه دسشویی راه افتادم سمت ماشینها چشم چرخوندم که آها اوناهاش.
رفتم بلیط رو دادم که اول تینا بعد نریمان بعد مبین بعد مانی و بعدش هم من سوار شدم گوشیم رو برداشتم و شروع کردم فیلم گرفتن.
ملودی: مانی حست چیه؟
مانی: حسی ندارم ولی اگه مردم حلوا با گردو بدید.
همه با این حرف مانی خندیدن. گوشیم رو بردم سمت نریمان و گفتم:
- پسر دایی تو حست چیه؟
نریمان که اصلاً نمیتونست حرف بزنه من داشتم ریسه میرفتم از خنده یهو تینا گفت:
- وای خدا نکشتت ملودی من تازه میخواستم برم توی نخ مخ زدن الان که میمیرم!
از خنده سرخ شده بودم یه نگاه کردم دیدم وسط هواییم گوشیم رو گذاشتم تو جیب شلوارم دیگه تقریباً رسیده بودیم بالاها داشتم با ذوق به ماشین پلاستیکیهای پایین پام نگاه میکردم ببخشید منظورم ماشینها هست که شبیه ماشین پلاستیکی شدن تو همین افکار بودم که یهو ولمون کرد یه حس رهایی از همه جا چشمهام رو بستم و جیغ زدم اینجا جای خوبی واسه تخلیه بود.
حسی که باد زیر پیرهنم میخورد حس خیلی خوبی بود یه حس وصف نشدنی رسیدیم پایین که پسرها داشتن از ترس غش میکردن وای اینها رو نگاه پس فقط هارت و پورتن رفتیم چند تا وسیله های دیگه هم سوار شدیم که آخر سر رضایت دادیم و رفتیم رستوران تا غذا بخوریم من از همه زودتر غذام رو خوردم و به بهونه دسشویی راه افتادم سمت ماشینها چشم چرخوندم که آها اوناهاش.
آخرین ویرایش توسط مدیر: