جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار عطار نیشابوری

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام عطار نیشابوری ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,225 بازدید, 145 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع عطار نیشابوری
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
من کیم یک شبنم از دریای بی‌پایان تو

گر رسد بویی از آن دریا به یک شبنم رواست
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ای جان جان جانم تو جان جان جانی

بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی

عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی

بویی فرست او را از کنه بی نشانی
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
بیم است که نُه پردهٔ گردون سحری
برهم سوزم ز سوز دل چون جگری

چون بلبل مسـ*ـت در بهار از غم عشق
مینالم و هیچ ک.س ندارد خبری
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
جانا
ز فراق تو، این محنت جان تا کی؟...
دل، در غم عشق تو
رسوای جهان تا کی؟
نآمد گه آن آخر
کز پرده برون آیی؟
آن روی بدان خوبی
در پرده نهان تا کی؟...
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
دل ز میان جان و دل قصد هوات می‌کند
جان به امید وصل تو عزم وفات می‌کند

گرچه ندید جان و دل از تو وفا به هیچ روی
بر سر صد هزار غم یاد جفات می‌کند
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
چو شد فانی دلت در راه معشوق
قرار عشق جانان بی‌قرار است

تو را اول قدم در وادی عشق
به زارش کشتن است آنگاه دار است
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
زآن روز که بوی پیرهن بی‌‌تو رسید
صدگونهٔ غم به جان و تن بی‌تو رسید

ذرّات زمین و آسمان خون گردند
گر برگویم آنچه به من بی‌تو رسید
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
پرده بردار و دل من شاد کن
درغم خودتا به کی داری مرا
چبودازبهر سگان کوی خویش
خاک کوی خویش انگاری مرا
مدتی خون خوردم وراهم نبود
نیست استعداد بیزاری مرا
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ای عشق تو پیشوای دردم
وی درد تو هر زمان و هر دم

آیینهٔ عارضت سیه شد
کز حد بگذشت آه سردم

یک لحظه بر من آی آخر
تا کی داری ز خویش فردم

تا من خط سبز تو ببینم
تو درنگری به روی زردم

گر کار دلم ز دست بگذشت
تا در خطر هزار دردم

گو بگذر از آنکه شست زلفت
دست آویز است و پایمردم

گفتی بگریز و ترک من گیر
کاورد ز خاکی تو گردم

گویی من مستمند مسکین
خونی کردم که آن نکردم

خونم به مریز از آنکه بس زود
من بی تو بسی به خون بگردم

خونم بخوری و نیست یک شب
تا از تو هزار خون نخوردم

کو سوخته‌تر کسی ز عطار
یک سوخته نیست هم نبردم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
از می عشق تو چنان مستم
که ندانم که نیست یا هستم

آتش عشق چون درآمد تنگ
من ز خود رستم و درو جستم

لاجرم هست نیستم، هیچم
لاجرم عاقلی نیم، مستم

چند گویم ز خود که در ره عشق
جرعه‌ای خوردم و ز خود رستم

ننگ من از من است بی من من
بر پریدم به دوست پیوستم

ساقیا درد درد در ده زود
که به یک درد توبه بشکستم

باز، خمخانه برگشادم در
باز، زنار بر میان بستم

هرچه کردم به عمرهای دراز
زان همه حسرت است در دستم

ترک عطار گفتم و بی او
دیده پر خون به گوشه بنشستم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
بالا پایین